جناب آقای علی مطهری، در دفاع از حضور شبهنظامیون حشدالشعبی در خاک ایران گفتهاند: «مرزهای آبی و خاکی یک قرارداد مصنوعی است وطن آنجاست که اسلام باشد والا ایران و عراق که اسمگذاری است». (اینجا بخوانید)
اینکه یک نماینده اسلامگرا هویت و ملیت «ایرانی» را منکر شود، بیسابقه نیست. بیش از نیم قرن است که یک جریان اسلامی خواستار جانشینی مفهوم «امت اسلام» به جای «ملت ایران» و نشانههای هویتی و حتی مرزبندی تاریخی آن بوده است. جناب مطهری نیز فرزند خلف آن شهید بزرگواری است که چهارشنبهسوری ایرانیان را «سند حماقت» میخواند و با تاکید بر اینکه ما چنین پدران و مادران «احمقی» داشتهایم پیشنهاد میداد به جای افتخار به «خریت» پدرانمان آن را متوقف کنیم. (به فیلم پیوست مراجعه کنید)
طبیعتا، با چنین ایدئولوگهایی، در قانون اساسی جمهوری اسلامی نهاد خاصی در نظر گرفته شد که هیچ وابستگی مشخصی به «کشور ایران» ندارد. در واقع، «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»، از همان ابتدا تکلیف خودش را با هدف، انگیزه و در نتیجه مرزهای عملاش مشخص کرده بود. مرزها و مصالحی که وابستگی به «کشور ایران» نداشتند و از چشمانداز گسترش انقلاب به جهان اسلام حکایت میکردند. پس عجیب نبود که این نهاد، ۴۰ سال بعد از انقلاب، شعبههایی از جنس لشکر فاطمیون از افغانستان، زینبیون از پاکستان و حشد از عراق را تشکیل دهد که بدون اهمیت دادن به مرزهای قانونی ایران در این میان تردد کنند و البته مورد حمایت امثال علی مطهری هم واقع شوند.
مساله سکوت وحشتآور دیگر جریانات کشور نسبت به این شیوه از انکار آشکار هویت ملی و مرزهای ملی نیز بیش از این نمیتواند مورد پرسش قرار گیرد. این هشدارها بارها تکرار شده و سکوت سنگین حاکم، صرفا میتواند نشان از یک تایید ضمنی باشد. تلنگری که بار دیگر بدانیم کدام گروهها و با چه گرایشهایی هنوز «درون چهارچوب» به حساب میآیند. پرسش اصلی این نوشته اما تناقضگوییهای همین جریان اسلامگرا، با نمایندگانی همچون جناب مطهری است.
همین تابستان گذشته بود که به دنبال قهرمانی فرانسه در جام جهانی، آقای مطهری با انتشار یادداشتی بلند به حضور بازیکنان سیهچرده در تیمهای اروپایی اعتراض کرد. ایشان در مطلب اعتراضی خود نوشتند «این که (تیمهای اروپایی) چند غول آفریقایی را در داخل تیم ملی خود قرار میدهند نشانه ضعف فوتبال آن کشور است». پس شاید ما حق داشته باشیم تعجب کنیم چطور کسی که اینچنین چند ملیتی بودن را حتی در زمین فوتبال هم تحمل نمیکرد، به ناگاه چنان «انترناسیونال» شده که اسامی کهنی همچون ایران و عراق برایش بیمعناست؟
اما اجازه بدهید این تعجب خود و حتی وحشتمان از لگدمال شدن مداوم هویت ملی را پنهان کنیم. بگذارید به توصیه خود آقای مطهری گوش بدهیم و با خوشبینی به مساله بنگریم. اتفاقا، از نظر ما خیلی خوب است که امثال آقای مطهری که تا همین پارسال از تعابیری چون «غولهای آفریقایی» استفاده میکردند به ناگاه اینچنین از شائبه نژادپرستی فاصله گرفتهاند. ما نیز عمیقا باور داریم جهان واقعی انسانها، جهانی بدون مرز است که همه باید با آزادی کامل در آن به سر ببرند و فارغ از هر رنگ و نژاد و زبانی، برابر و یکسان شناخته شوند. (هرچند بر خلاف جناب مطهری این برابری جهانی را نافی ضرورت حفظ هویتهای ملی و احترام به قوانین مرزی کشور نمیدانیم) با این حال، دو پرسش برایمان همچنان باقی میماند:
- نخست اینکه در این رویکرد فرامرزی جناب مطهری، تکلیف غیرمسلمانها چه میشود؟ اگر به تعبیر ایشان، «وطن آنجاست که اسلام باشد»، یعنی ایرانیان غیرمسلمان اصلا هموطن ما نیستند؟ و مثلا جناب مطهری که نماینده و وکیل مردم است، خودش را بیشتر هموطن یک پاکستانی مسلمان میداند تا یک ایرانی غیرمسلمان؟
- مساله دوم اینکه، این عزیزان جهانوطن (حداقل جهانی به وسعت جوامع اسلامی)، چرا تا کنون کوچکترین اقدامی برای حل مشکل مهاجران (اتفاقا مسلمان) افغانستانی انجام ندادهاند؟ آیا میدانید هزاران زن ایرانی که با مهاجران افغانستانی ازدواج کردهاند، نمیتوانند برای فرزندان خود تابعیت ایرانی بگیرند و همین تبعیض آشکار سبب شده تا دهها هزار کودک با تابعیت نامشخص در کشور ما وجود داشته باشند؟
ما از آقای مطهری و دیگر همتایان ایشان درخواست میکنیم حالا که هیچ سدی در برابر لگدمال کردن هویت و مرزهای ملی ایرانیان پیش روی خود نمیبینند، حداقل سر سوزنی دلشان برای این رعایای مسلمان بسوزد و با اصلاح قوانین اعطای تابعیت، دست از تبعیض آشکار علیه زنان ایرانی و ظلم و بیانصافی در حق مهاجران افغانستانی بردارند.
* This article was originally published here
نظرات
ارسال یک نظر