میراث شوم ابوالمشاغل (علی اکبر ولایتی)
امیر هاشمی مقدم
خواجه نظامالملک در کتاب سیاستنامه، داستانی دارد که در روزگار فخرالدوله دیلمی، گروهی از مردم هر روز به بالای کوه طبرک در شهر ری رفته و تا شامگاه آنجا میماندند. خبر به فخرالدوله رسید و او دستور داد آنان را نزد وی بیاورند. چون آوردند و دلیل را جویا شد، امان خواستند و اعتراف کردند که دبیران و فاضلانی هستند که در حکومت فخرالدوله دیگر جایی ندارند و بیکار ماندهاند. اما شنیدهاند که در خراسان محمود غزنوی بر روی کار است که به فضلا ارج و احترام میگذارد. بنابراین هر روز بر این کوه میروند تا ببینند کسانی که از خراسان میآیند، چه خبر از محمود دارند. اینان دست از مُلک و خانه شسته، آماده رفتن نزد محمود بودند و برای این کار، نامهها به محمود مینوشتند (1344: 187-189).
یکی از مهمترین خبرهای ورزشی یکی دو روز گذشته، پیروزی چشمگیر علیرضا فیروزجا، شطرنجباز نوجوان ایرانی بر ماگنوس کارلسن، قهرمان نروژی شطرنج جهان بود. خبری که شوربختانه در رسانههای داخلی، کمترین جایی برای بیان نیافت. دلیل این نادیده گرفتن کاملا آشکار است؛ همین چند ماه پیش بود که فیروزجا به خاطر پیشگیری وزارت ورزش از سفر تیم ملی شطرنج به رقابتهای روسیه (به دلیل احتمال روبرو شدن با شطرنجبازان اسرائیلی)، شانس به دست آوردن قهرمانی جوانان جهان را از دست داد. همین کافی بود تا او ایران را ترک کند و اکنون هم بدون پرچم ایران بازی نماید. داستان تکراری پیامدهای روبرو نشدن ورزشکاران ایرانی (در بسیاری از رشتهها) با حریفان اسرائیلی عموما دو نتیجه فاجعهبار داشته: یا ورزشکارانمان شانس قهرمانیشان را از دست داده، همه تلاشها و امیدشان به نا امیدی بدل شده و قهرمانی را دو دستی تقدیم ورزشکاران اسرائیلی کردهاند (درباره دیگر خدماتمان به اسرائیل، این یادداشتم را بخوانید)؛ یا ناچار به ترک ایران شده و حسرتی پایانناپذیر بر دل خود و ایرانیان گذاردهاند. به جای کشور کنونی، مُلک ری در داستان بالا را بگذارید و به جای محمود غزنوی، غرب را و به جای دبیران و فاضلان دست از مُلک و خانه شسته، قهرمانان ورزشی و نخبگان علمی را.
از دست رفتن مدالهای طلا و قهرمانی در رشتههای گوناگون و یا از دست دادن خودِ قهرمانان ایرانیای که یکی یکی راه غربت غرب را در پیش میگیرند، نتیجه تصمیمی غیر کارشناسی و ایدئولوژیک است که علی اکبر ولایتی، بنیانگذارش بود و این میراث شوم از او به یادگار مانده است. ولایتی با تخصص پزشکی کودکان، سالها وزیر امور خارجه بود و صدها کتاب و مقاله در زمینه های گوناگون غیر مرتبط نوشت و در بسیاری حوزههای دیگر هم سرک میکشد و بالاترین جایگاهها را در اختیار گرفته (درباره او این یادداشتم را بخوانید) لقب ابوالمشاغل را دارد. با 75 سال سن، نزدیک به 30 پُست و مقام رسمی را در اختیار گرفته، آن هم در حالیکه بسیاری از نخبگان و شایستگان جوان ایرانی، یا باید به کارهای غیرمرتبط مشغول شوند یا کولهبار به دوش، راهی دیگر کشورها گردند.
داستانی که در آغاز این یادداشت از سیاستنامه خواجه نظامالملک آوردم، در فصل چهل و دوم این کتاب است که نام فصل را «اندر آنکه دو عمل، یک مرد را نافرمودن» گذارده. آن همه دبیر و فاضل از آن جهت بیکار بودند که به قول صاحب ابن عباد، بسیاری در دیوان فخرالدوله، چند شغل داشتند، در حالیکه آن دبیران و فاضلان بیکار و محروم از یک شغل مانده بودند. این یادداشت را با نقل قولی از همان فصل کتاب به پایان میبرم تا بدانیم خواجه نظامالملک هزار سال پیش به خوبی از آسیبهای چند شغلی آگاه بود و ما، همچنان محکوم به تکرار تاریخ.
«پادشاهان بیدار و وزیران هشیار به همه روزگار، دو شغل یک کس را نفرمودندی [...] و امروز کسی هست که بیهیچ کفایتی ده عمل دارد و اگر شغل دیگر پدید آید هم، التماس کند و در خواهد، و اندیشه نکنند که این مرد اهلیت این دارد یا نه [...] و کس را تمییز آن نباشد که چرا باید که مجهول بیکفایتی چند شغل بر دست گرفته و معروفی و معتمدی یک شغل ندارد و محروم ماند [...] هرگاه که مجهولان و بیاصلان و بیفضلان را عمل فرمایند و معروفان و فاضلان معطل بگذارند و یک کس را پنج شش عمل فرمایند و یکی را یک عمل نفرمایند، دلیل بر نادانی و بیکفایتی وزیر باشد و بدترین دشمن این است که ده عمل یک مرد را فرماید و ده مرد را یک عمل نفرماید. در آن مملکت مردم محروم معطل بسیار بود» (صص: 185-178).
بنمایه: خواجه نظامالملک (1344)، سیاستنامه، تصحیح محمد قزوینی، به کوشش مرتضی مدرسی، انتشارات زوار.
اگر این یادداشت را میپسندید، برای دیگران نیز بفرستید.
@moghaddames
by via لینکستان | لینکهای جذاب!
نظرات
ارسال یک نظر