Forwarded From مجمع دیوانگان
در نقد اقتدارگرایی قوچانی
برای مطالعه متن کامل یادداشت «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
مغالطه کلیدی قوچانی در اینجا، عدم تفکیک میان اقتدار حاکمیت و اقتدار دولت (=قوه مجریه) است. از قضا، شاید معدود کشورهایی در دنیا باشند که به اندازه حاکمیت ما از اقتدار (به تعریف قوچانی، یعنی به مثابه «توان اعمال حاکمیت») برخوردار باشند؛ کمتر نمونههایی را در دنیا میتوان یافت که در آن حاکمیت بتواند تا این اندازه بینیاز از توجیه و اقناع عموم و بینیاز از الزام به طی فرایندهای قانونی، منویاتاش را در حوزه سیاست و فرهنگ و حتی در امور اجتماعی و خانوادگی به جامعه اعمال کند و با همیشگیسازی وضعیت استثنائی، حتی قانون مدون خود را در تعلیق دائمی قرار دهد. از قضا، این تنها نهادهای انتخابی حاکمیت ما هستند که از بحران اقتدار رنج می برند و بحران اقتدار آنها هم نه بدلیل اعتراضهای خیابانی (آنچنانی که آقای قوچانی مدعی آن است)، که بدلیل رشد قدرت بخشهای غیرانتخابی حاکمیت ایجاد شده.
جدای از این تناقض نظری، قوچانی مشخص نمیکند که در عرصه واقع و در فقدان همان ارکان مشروطیت مورد نظر او، تکلیف نظارت و تکلیف خواست عموم چه میشود؟ آیا همچنان کف خیابان باید از صدای معترضین خالی بماند؟ چگونه مردم میتوانند حاکمیت/دولت را وادار کنند به گزینش سیاستهایی که راه به سوی توسعه و یا هر امر مطلوب مورد نظر او ببرد؟
قوچانی در این مصاحبه با اشاره به بحث گران شدن بنزین در آبان۹۸، مدعی میشود که تنها خشونت مجاز، «خشونت حکومتی» است؛ چراکه این خشونت، متضمن ِ «اقتدار» و «اِعمال حاکمیت» است. با توجه به زمینه بحث، ظاهرا قوچانی در اینجا تمایزی میان خشونت حاکمیت و اعمال قانون ِ(کیفری) نمیگذارد [نکته آن که قوچانی مخالف هرگونه صدای اعتراض از کف خیابانها است و سرکوب آن را خشونتی مجاز میشمارد؛ در حالیکه حتی قانون اساسی فعلی هم حق ِاعتراض ِمسالمتآمیز در کف خیابان را به رسمیت میشناسد]. از منظر قوچانی، مساله اقتدار ِحاکمیت آن قدر اهمیت دارد، که او را مجاز میکند که برای حفظ آن اقتدار، قانون را تعلیق کند و به خشونت متوسل شود. در ادامه همین نگاه، قوچانی بیان میکند که «[قوچانی:] دولت باید قدرتش تجمیع شود تا بتواند اعمال قدرت کند».
همزمان اما او ادعا میکند که این تجمیع ِقدرت به معنای «غیرپاسخگو» بودن حاکمیت نیست. از دیدگاه نظری اما، مشخص نیست که حاکمیت بهرهمند از چنین تجمیع قدرتی، اساسا چرا باید خود رو پاسخگو بداند؟ جز این است که تنها با توزیع قدرت در نهادهای مدنی/سیاسی/اقتصادی/اجتماعی میتوان حاکمیت را وادار به پاسخگویی کرد؟ در فقدان چنین توزیع قدرتی، چه چیز میتواند حاکمیت/دولت را مجبور به پاسخگویی کند؟ و یا او را وادار کند که در مسیر توسعه مورد نظر قوچانی حرکت کند و مثلا نه در مسیر ِمنتفع کردن خود یا هوادارانش؟
قوچانی در چندین نوبت دموکراسی را به «برگزاری انتخابات آزاد» تقلیل میدهد. این نگاه تقلیلگرایانه به دموکراسی (که البته در نگاه بخش بزرگی از احزاب اصلاح طلب ما نیز همواره وجود داشته) این امکان را برای قوچانی فراهم میکند که بتواند بسادگی پروژه ِ دموکراسیخواهی را به چالش بکشد: «[قوچانی:] دموکراسی یعنی این که ما را به این صندلی برساند؛ اما مساله این است که وقتی روی این صندلی نشستیم چه کار باید کنیم؟». از سوی دیگر، همین نگاه تقلیلگرایانه، به او این امکان را میدهد که به سادگی با ابداع مفهوم «دولت مشروطه مطلقه»، اقتدارگرایی و دموکراسی (که البته در اینجا قوچانی آن را مشروطه مینامد) را با هم آشتی دهد: «[قوچانی:] قدرت ِ[مشروطه] ِمطلقه یعنی این که دولت به نمایندگی از ملت، وقتی رأی ملت را به دست میآورد، [...] مطلق قدرت را در اختیار دارد».
ظاهرا از نگاه او، در زمان انتخابات، ملت مطلقِ قدرت را به دولت تنفیذ میکند و چهار سال بعد مجددا دولت مطلقه (احتمالا از سر خیرخواهی و نوعدوستی!)، مطلقِ قدرت را دوباره به ملت پس میدهد تا ملت آن را به دولتی دیگر تنفیض کند. این نگاه ِعمیقا سادهانگارانه و مکانیکی به دموکراسی/حکومت مشروطه کاملا فراموش میکند (یا به عمد پنهان میکند) که از قضا همین توزیع قدرت میان نهادهای فرهنگی/اقتصادی/مدنی/ سیاسی است که دولتها را مجبور میکند که هر چهار سال، به آرای عمومی تن دهند و عرصه را به رقیبان سیاسی وابگذارند؛ وگرنه دولتی با قدرت مطلقه دلیلی برای واگذاری قدرت نخواهد داشت. آزادی تجمعات خیابانی، اعتصاب، مطبوعات و تشکلهای مختلف خارج از دولت مستقر از قضا همه ابزاری هستند برای ضمانت توزیع قدرت در جامعه، که شرط لازم برای محدود کردن حاکمیت به قانون، نظارت بر حاکمیت و تغییر مسالمت آمیز دولت/حاکمیت را فراهم میکنند.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
Telegraph
نقدی بر «دولت مشروطه مطلقه»
محمد قوچانی در مصاحبهای که اخیرا با تسنیم داشته است، میگوید که «رسیدن به سعادت، رفاه و توسعه برای کشور» باید هدف جنبش اصلاحات باشد. او «بحران اقتدار» حاکمیت/دولت را مهمترین چالش پیش روی این هدف میداند و معتقد است که «بحران دموکراسی» فرع بر «بحران اقتدار»…
by via CommaFeed - blogger
نظرات
ارسال یک نظر