نگاهی به کتاب شاهپورغلامرضا پهلوی: پدرم، برادرم پادشاهان ایران

پاریس، ناصر امینی دیپلمات پیشین خاطرات شاهپور غلامرضا پهلوی: پدرم، برادرم پادشاهان ایران Mon père, mon frère, les Shahs d'Iran این سومین کتابی است که در خارج از کشور از طرف خاندان سلطنتی ایران منتشر می شود به همت ایمان انصاری قبل از اینکه برای شاهپور غلامرضا نیز به استناد حرف های شعبان بی مخ یک کتاب جعلی دیگر در تهران به زیور طبع آراسته گردد، روز ۲۴ فوریه کتاب خاطرات ایشان در ضیافت آبرومندانه ای که Piere Christian Taittinger شهردار منطقه شانزدهم پاریس تشکیل داده بود رسماً انتشار یافت. دعوتنامه با آرم سلطنتی به نام امپراطریس فرح پهلوی مزین بود. بخش شانزدهم پاریس متعلق به قدیمی ترین سرمایه داران فرانسوی و نیز مسکن بسیاری از ثروتمندان طراز اول تبعیدی جهان است که خیابان های معروف فوش و ژورژ ماندل و هانری مارتن در آن بخش قرار دارد. من تاکنون ندیده بودم به مناسبت نشر و امضای یک کتاب چنین ضیافت اشراف منشانه ای تشکیل گردد و صدها فرانسوی صاحب نام و ایرانیان مقیم پاریس با پرداخت ۳۰ یورو یک جلد آن را خریداری نمایند. شهردار منطقه شانزدهم پاریس که قبلاً وزیر بوده بزرگترین تولید کننده شامپانی در منطقه رکنس فرانسه است و تخصص او در برگذاری مهمانی های بزرگ و دریافت سفارش شامپانی است به این ترتیب از پانصد نفر نخبگان پاریس از ساعت ۶ تا ۹ بعد از ظهر با بوفه ای شاهانه و صرف شامپانی پذیرایی شد و والا حضرت برای همه خریداران کتاب را امضاء کردند. چرا امپراطریس بانو دکتر میترا خسروی روانشناس مقیم فرانسه که از مشاهده دعوتنامه بنام امپراطریس فرح پهلوی دچار حیرت شده بود شرح مفصلی در ماهنامه نیما شماره ۱۱۷ چاپ پاریس نوشت که خلاصه آن به شرح زیر است: شما امپراطریس کجا هستید؟ کدام بخش از ایران مستعمره بخش دیگر آن است؟ تا همسر تاجدار شما امپراطور آن باشد و شما را امپراطریس گردانده باشد؟ از افتخارات تاریخی ما ایرانیان این است که ما، حتی در اوج نیرومندی شاهنشاهی داشته ایم و نه امپراطوری، یعنی هرگاه به دلیلی کشوری را گشوده ایم، حکومت آنجا را پس از امن بخشیدن، به خود آن مردم واگذاشته ایم و به گرفتن تعهد عدم هجوم نظامی و پرداخت مالیات سالیانه بسنده کرده ایم که آخرین آن ماجرای نادرشاه و هندوستان است. شاهنشاهی با خود فلسفه انسانی، آزادی و احترام به فرهنگ ها و زبان و دین های گوناگون می آورد. در حالیکه امپراطوری یعنی اینکه یک قلدری با لشگرش به کشور یا کشورهای دیگری حمله می برد، حکومت آنجا را بر می اندازد، آنجا را بخشی از خاک خود می گرداند و از نظر سیاسی، نظامی و اقتصادی صاحب اختیار آن می گردد، حتی زبان و فرهنگ آن را نیز می کوشد از بین ببرد. امپراطوری یعنی یک مجموعه موزائیکی از مردمان کشورهای گوناگون که به زور و جبر زیر یک پرچم قرار گرفته اند. در تاریخ از امپراطوری روم، یونان، انگلیس، فرانسه و اسپانیا نام می برند که امروز دیگر از آنها نشانی نیست، برخی نابود گردیده اند، برخی دیگر پا در گلیم کوچک خود کشیده اند. هنوز انگلیس بخش بزرگی از دنیا را تحت حکومت خود دارد اما کسی پروای این را ندارد که ملکه را امپراطریس بنامند. هند، کانادا و بخش بزرگی از قارۀ آفریقا ... مستعمره نیستند بلکه جزء کشورهای مشترک المنافع! بشمار می روند و الیزابت دوم در نهایت فروتنی! فقط ملکه است. هنوز خیلی مستعمره اسمی دارد اما طبق تاریخ آن، آخرین امپراطریس ژوزفین بوده است. خلاصه ای از متن کتاب نام کتاب (پدرم، برادرم پادشاهان ایران است). این کتاب به صورت مصاحبه ای تنظیم شده و مصاحبه کننده آقای ایمان انصاری است، والاحضرت در کتاب کودکی خود را شرح می دهد و می نویسد چگونه برادر ناتنی شاه از یک مادر (قاجاری) در تهران پرورش یافته است. او در فصل اول کتاب هیچ مضایقه ای ندارد که به تفصیل از نامداران قاجار سخن گوید به این ترتیب می بینیم که ازدواج سیاسی رضاشاه با خانوادۀ قاجار در جهت (تداوم سلطنت) بوده است و آن سوء تفاهمات تاریخی در این نوشته ها برطرف می شود، پس از آن والاحضرت در فصول بعد به وصف خصوصیات پدر تاجدار خود می پردازد، روشن است که حماسۀ رضاشاه در چشم ایشان به حدی والاست که رضاشاه به عنوان پدر ایران جدید نامیده می شود. خاطرات تلخ تبعید رضاشاه و داستان تکراری مصدق و شاه و همچنین این نکته که پس از مصدق ایران استقلال خود را بازیافت در این کتاب آمده است. در فصول بعد انقلاب سفید و دستاورهای آن و رقابت کمپانی های نفتی و بالاخره آثار ضعف در نظام مملکت مورد بحث قرار گرفته است. با وجود اینکه این والاحضرت بین برادران نزدیک ترین شخص به شاه بود از بیماری شاه بی اطلاع بوده است. والاحضرت غلامرضا پهلوی بازرس عالی ارتش ایران بود ولی در کتاب صحبتی از مسائل مربوط به ارتش نمی نماید. اظهار نظر عمو جان شاپور غلامرضا پهلوی معتقد است رضا پهلوی به حق پادشاه قانونی ایران است. او می گوید شاهزاده رضا پهلوی سیاستی غیر از پدر و پدربزرگش دارد به این ترتیب این سوال مطرح است: سلطنت طلبان به سمت شیوه های تازه ای در مبارزه خواهند رفت یا در صدف زیبای تاریخ ایران باستان خود را محدود خواهند ساخت. شاپور غلامرضا با علاقۀ بسیار از رجال بزرگ دورۀ پهلوی اول نام می برد به خصوص، می گوید سلسلۀ پهلوی مدیون خدمات مردانی مثل فروغی است که بی کمترین نظر شخصی تنها به حکم حس وطن پرستی به شاه خدمت کرد. بعد از فروغی شاپور با احترام بسیار از ساعد مراغه ای حکیم الملک و سهیلی نام می برد. در پایان این مطلب ذهن کنجکاو من، مرا آرام نمی گذارد از این که بنویسم: کتاب شاپور غلامرضا نخستین سندی است که در آن نویسنده، عضو خانوادۀ سلطنت، از مردان وطن پرست که پهلوی ها و ایران مدیون آنها هستند و نیز از خدمتگزاران وطن که وطن را ساخته اند و نیز از دانشگاهیان روشن بین و دوربین با صراحت کامل نام می برد و تجلیل می کند. این انتظار در دیگر کتابهای اعضای خاندان سلطنت برآورده نشده است. در آن ضیافت اشراف منشانه فروش و امضای کتاب که من به تصادف در آنجا حاضر شدم دریافتم که هیچ روزنامه نگار فرانسوی و ایرانی وجود ندارد اما به چشم خود دیدم که جمع کثیری از ایرانیان مقیم جنوب فرانسه با هواپیما خود را به آنجا رسانده اند تا دلتنگی های خود را بابت گذشته با هم قسمت کنند. پشت جلد کتاب شاپور غلامرضا ربطی به نویسنده ندارد و عکس مراسم تاجگذاری شهبانو است. از سویی دیگر تجلیل که در سراسر کتاب از شهبانو کرده است، بسیار مبالغه آمیز به نظر می رسد. شاپور در عین حال حرف های خود را زده چون در این کتاب مواردی هست که اختلاف نظر ایشان را با شهبانو صریحاً می رساند، از جمله داوری دربارۀ شاپور بختیار و دو سال آخر حکومت امیر عباس هویدا. این اسباب تأسف است که حتی وقتی سلطنت طلبان کتابی جالب در دفاع از خود می نویسند به ضیافتی ختم می شود و نه به یک جلسه (بررسی و نقد). این نقص بزرگ سلطان طلبان است که از بحث غافل می شوند و این حُسن دیگران است که هر چیز کوچکی را به (بحث) می گذارند. دل شکسته ای در جمع زمانی که دیدم این کتاب مانند کتاب شهبانو به اصطلاح Best Seler شده است دلم به حال روز خودم خیلی سوخت. ظرف این چند سال دو کتاب به هزینۀ خودم منتشر کردم، هیچ کتابفروشی دیناری به من نداد در حالیکه کتاب اولم (روزها در پی سالها) تاکنون چهار بار چاپ شده و کتاب دومم (روزها و رازها) پس از چاپ نایاب گردید. از آنجا که کشور آلمان و کتابفروشی های آن بالاترین حد فروش را داشتند، سوار قطار شدم خودم را به آلمان رساندم و در هتلی بی ستاره اتاقی گرفتم. به اولین کتابفروش که مراجعه کردم گفت حالا چرا آمده اید؟ حسابدار ما در شهر دیگری دفتر دارد و آخر دسامبر به حسابو کتاب ما می رسد. یک چای داد از او خداحافظی کردم. دومین کتابفروش گفت از صبح تا حالا سه روزنامه و یک بسته لیمو عمانی فروخته ام. بیایید به جای پول کتاب برنج بسماتی و ترشی لیته بردارید با انگشت اتاقم را در هتل روبرو نشان دادم و گفتم برنج و ترشی به چه درد من می خورد ! سومین کتابفروشی آب پاکی را روی دست من ریخت و گفت ایرانی که کتاب بخر نیست می بینید که ما فقط دو سه قفسه کتاب داریم. فروش ما فعلاً مواد غذایی است که آن هم کساد است بطوریکه سه ماه است نتوانسته ام کرایۀ مغازه را بدهم. کتاب شاپور غلامرضا که به زبان فرانسه است از بابت صراحت و صداقت نویسنده که در عین عضویت در خانوادۀ پهلوی و داشتن سمت هایی از قبیل ریاست کمیتۀ المپیک و بازرس ویژۀ ارتش، محذوراتی باید داشته باشد قابل توجه است زیرا تاکنون از سوی اعضای پرشمار خانوادۀ پهلوی چنین تجزیه و تحلیل نشده است. اینجاست که باید صمیمیت ایشان و تلاش گرانقدر (ایمان انصاری) وGermain Patrickرا ارج نهاد. انتشار این کتاب خواندنی یک سند به اسناد تاریخی اضافه می کند ولی هنوز سر گندۀ مسئله زیر لحاف است و آن اینکه: چه کسانی از شاه مردمی، خدایگان ساختند و چه کسانی تخم فساد را کاشتند و ثروت ها انباشتند. کتاب از انتشارات نورمان ۳۳۶ صفحه و به بهای ۳۰ یورو در کتابفروشی ها موجود است و قرار است ترجمۀ فارسی آن به زودی راهی بازار شود. Mon père, mon frère, les Shahs d'Iran ("My father, my brother, the Shahs of Iran"), in 2005, dealing with both his experiences and thoughts about the future of Iran. The book was published in French and Persian. ISBN 2915685061 توضیحاتی در مورد کتاب‌های خاطرات منسوب به خاندان پهلوی منتشر شده در ایران کتاب های خاطرات ملکه پهلوی، فریده دیبا، فوزیه، اردشیر زاهدی، شهناز پهلوی و دهها کتاب دیگر که در تهران چاپ شده جعلی است. صنعت کتاب سازی شغلی نان و آب دار در جمهوری اسلامی ایران وقتی با کسی مخالف هستید آبروی او را ببرید تا مجبور شود از شهر و دیارش فرار کند – کلینی کوه ناهموار را هموار کردن سخت نیست – حرف ناهمورا را هموار کردن مشکل است آنچه که تاکنون در باب پرونده سازی و جعل سند و اتهامات جورواجور برای مصادره اموال و اعدام افراد در این ۲۷ سال بر مردم ما گذشت، دامنه آن چند سالی است خودی های رژیم را هم دربرگرفته که هر روز شاهد انواع و اقسام اتهامات، جاسوسی، وطن فروشی، سندسازی، جواز فروشی دست اندرکاران برای خارج کردن رقبایشان از صحنه هستیم. ما به این روش عادت کرده ایم، اعترافات ساختگی توبه نامه ها، پشیمانی های ناشی از شکنجه و دهها مورد ظلم دیگر در اثر تکرار عادی شده است. کلینی در کتاب مشهورش گفته است: وقتی با کسی مخالف هستید آبروی او را ببرید که مجبور به ترک شهر و دیارش شود ... در تمام نظام های دیکتاتوری و استبدادی چه استبداد مذهبی، چه در نظام های کمونیستی از این (سلاح) که (اخلاقیات پست است) استفاده می کردند تا مخالفین خود را بکوبند و از میدان به در کنند. به خاطر دارم چون نقطه ضعفی برای کوبیدن دانشمندان چون سید احمد کسروی سراغ نداشتند، کمبود دید چشم او را که بر اثر مطالعه زیاد عینک ذره بینی بر چشم داشت، قبای عثمان کرده و شایع کرده بودند، آن متفکر بزرگ و اندیشمند (فلان کاره) بود و در جوانی ... می زده!! در این دیار به اصطلاح کفر که ما در آن زندگی می کنیم زندگی شخصی همه محفوظ و قابل احترام است. بچه های سه چهار ساله را می بینیم که به تجویز چشم پزشک عینک هایی با عدسی های ضخیم بر چشم دارند، کدام آخوند باوجدان است که می تواند همان افتراها و مزخرفاتی که برای کوبیدن سید احمد کسروی به کار برد و در مورد این کودکان معصوم بگوید: این تهمت زدن ها از فقر فرهنگی سرچشمه می گیرد که لازم است با این (جهل بزرگ) مبارزه گردد. کتاب سازی چند سالی است که خاطره نویسی جعلی، آن هم به سبک مبتذل پاورقی نویسی های دست چندم مطبوعات گذشته به سیاق خاطرات (اصغر قاتل) و (حاج ربابه) و سید مهدی بلیغ باب شده است. اولین سری این خاطرات جعلی با کتاب (پری غفاری) که انواع و اقسام اتهامات را به شاه و افراد سرشناس وارد می کرد آغاز شد. قبل از آن (خاطرات فردوست) که البته با تردستی و سطح بالاتری تنظیم شده بود به بازار آمد. سپس خاطذات فوزیه منتشر شد که چون کتاب دارای عکسهای تاریخی بود، با استقبال مردم روبرو شد. سپس کتاب قطوری به نام (خاطرات بانو فریده دیبا دخترم فرح) چاپ و منتشر شد که تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است. جاعل این کتاب از آنجا که حتی محل اقامت فریده دیبا را نمی دانست از قول ایشان نوشته است: فعلاً در خانه ام در آمریکا زندگی می کنم و این خاطرات را می نویسم در حالیکه همه می دانند فریده خانم دیبا بعد از انقلاب مقیو پاریس بود و پس از فوت در گورستان (تروکادرو) پاریس نزدیک خانه اش به خاک سپرده شد. در همان محلی که لیلا مدفون است. سپس خاطرات (ملکه پهلوی) مادر محمد رضا شاه منتشر شد. ملکه پهلوی در سال ۵۷ بصورت جسمی نیمه بیهوش و بیمار به خارج از کشور منتقل شد کدام خاطرات را نوشته و دست نوشته او کجاست؟ جاعل این کتاب بدون اینکه اطلاع داشته باشدکه ملکه مادر بیمار و در خانة دخترش شمس در مکزیک بستری بود و در آنجا چشم از جهان فروبست، مدعی شده ملکه پهلوی خاطراتی نوشته و این خاطرات را در ایران منتشر کرده است. در این کتاب از قول ملکه پهلوی نوشته شده است: « خدا لعنت کند اسدالله علم را که بساط شیطنت (زن بازی) برای محمد رضا شاه درست می کرد و باعث تحلیل رفتن قوة پسرم می شد. » سازنده کتاب می نویسد: ملکه مادر مشروب خوار بود و هر شب قبل از خواب یک استکان کنیاک می خورد ! من لازم می دانم به نقل از روزنامه اطلاعات چاپ لندن که روزنامه کیهان چاپ تهران برای نشان دادن (فساد در خانواده پهلوی) آن را در سرمقاله خود آورده چند سطری را عیناً از نظر خوانندگان بگذرانم. برگرفته از کتاب خاطرات تاج الملوک: مردم ایران حسود هستند و نمی توانند بهتر از خودشان را ببینند و حتی به شاه مملکت هم حسودی می کنند و دنبال این هستند یک جوری به او ضربه بزنند به زندگی خصوصی ما دخالت های ناروا می کردند، حتی ما اجازه نداشتیم یک گیلاس کنیاک بخوریم. عیب ایرانی جماعت، این است که بدی ها را هیچ وقت یادش نمی رود و از یک مطلب کوچک کینه به دل می گیرد و دنبال انتقام جویی راه می افتد. به جهنم که مردم سلطنت ما را نمی خواهند. قابل نبودند. یک روزی پشیمان می شوند و چراغ بر می دارند و دنبال ما می گردند (!) ... آیا سلطنت کردن بر این مردم مذبذب افتخار دارد؟ ولش کن بابا ! لایق نبودند ... حالا آدم اگر در انگلستان شاه باشد یک چیزی. اما شاه بودن در مملکت ایران یا افغانستان دو قران نمی ارزد ! ... خوش به حال این اروپایی ها و این آمریکایی ها ملاحظه کنید چقدر آزاد هستند. زن هایشان بدون چادر و روسری در خیابان ها و معابر رفت و آمد می کنند و لخت و عور کنار دریا و استخر و پلاژ تفریح می کنند و از مشروبات هرچه بخواهند می خورند. آن وقت در این روزنامه ها و مجله ها که از تهران می آید می نویسند ملکه مادر یک گیلاس کنیاک می خورده است. آیا خوردن یک گیلاس کنیاک جرم است؟ به هر حال پسرم شاه بود و اگر شاه از شاه بودنش لذت نبرد و شاهی نکند، چه بکند؟ چند ماه قبل نیز کتابی تحت عنوان (۲۵ سال در کنار پادشاه) حاوی خاطرات اردشیر زاهدی در تهران چاپ شد که چون در آن کتاب جعلی عکس های جالبی بود با استقبال مردم روبرو شد و در هفتة اول انتشار تمام شماره های آن فروش رفت. سپس خاطرات (شهناز پهلوی) در دو جلد منتشر شد. البته این برنامه ها و کتاب سازی ها ادامه خواهد داشت و در آینده باید منتظر خاطرات جعلی فاطمه و اشرف پهلوی، والاحضرت علیرضا، محمود رضا، عبدالرضا، حمیدرضا پهلوی و شرح عشق های آنها و تهمت های جاسوسی و غیره باشیم. دریغ و درد که در زمان نابکار ما (خلاف کاری) را حد و مرز نیست. منبع۱ (https://ift.tt/3oxa17Z) منبع۲ (https://ift.tt/3nFnFEZ)
با ۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه تاریخ معاصر
لینک مستقیم
by golstar via CommaFeed - blogger

نظرات