مصطفی ملکیان
"باید قبول داشته باشیم که حقیقت آشکار نیست. یک ناآشکارگی حقیقت وجود دارد."
مسلمان بودن به معنی طالب حقیقت بودن است نه مالک حقیقت بودن. ما مسلمانان و پیروان ادیان دیگر نباید گمان کنیم که عالم انسانی و زندگی اینجهانی و حیات دنیوی مثل اقیانوسی بسیار مواج و پرتلاطم است و در این اقیانوس فقط یک کشتی وجود دارد و ما هم سوار بر آن کشتی هستیم. متأسفانه این تلقی به ما القا میشود که در تلاطمانگیزی این جهان هستی همه در معرض غرقند، مگر کسی که سوار کشتی خاصی شود و البته خود ما قبلاَ سوار این کشتی شدهایم و بقیه در حال غرقشدن در این دریا، هستند.
@sokhanranihaa
وقتی تصور کنید که شما از خطر غرقشدن رهیدهاید، در زندگی شما سه اثر میگذارد؛ اول این که فکر میکنید در این کشتی هر کاری بخواهید میتوانید بکنید. گویا اعمال ما چون سوار کشتی شدهایم و به امن رسیدهایم، دیگر هیچ اثری ندارد. اثر دومش هم این است که اگر خیلی اخلاقی و دلسوز باشیم، آدمهایی را که سوار کشتی نشدهاند دائما دعوت میکنیم که اجازه دهید دستتان را بگیریم و سوار کشتی خودمان بکنیم. تازه این اخلاقیترین شکل آن است که بخواهیم به آنها کمک کنیم و نتیجة سوم آن این است که خیلیوقتها ما نوعی سنگدلی پیدا میکنیم و میگوییم کسی که سوار کشتی ما نشده باید غرق شود و اگر بتوانیم کاری میکنیم که سریعتر هم غرق شود. فکر میکنیم هر چه بر سرشان میآید کفارة همین گناهی است که اسمش سوار کشتی ما نشدن است و ما در این سالهای اخیر بهوفور این را شنیدهایم.
اشتباه ما این است که فکر میکنیم دین یک کشتی در اقیانوس مواج هستی است، درحالی که دین چیزی جز شناکردن نیست و هیچ کشتیای وجود ندارد. دین دعوت به سوار کشتیشدن نیست، دین شناکردن به نوعی خاص است. آدم متدین کسی است که فنون شناگریاش را دائماً تکمیل میکند.
ما باید قبول داشته باشیم که حقیقت آشکار نیست. یک ناآشکارگی حقیقت وجود دارد. اگر شما حقیقت را در هر حوزه و زمینه و ساحت و معرفت بشری آشکار بدانی، به نظرتان میآید کسانی که با ما مخالفند عناد و دشمنی دارند. به عنوان مثال دو حقیقت را در نظر میگیریم. یک حقیقت این است که دو به اضافه دو چهار میشود و حقیقت دیگر این که تعداد کهکشانها از صدهزارتا بیشتر است. اگر کسی حقیقت اول را انکار کرد شما میگویید حتماً با حق و حقیقت عناد دارد چون امر به این واضحی را انکار میکند اما اگر کسی حقیقت دوم را انکار کرد شما به این صراحت نمیگویید که عناد با حق و حقیقت دارد، فقط ممکن است بگویید خطا میکند چون حقیقت دوم به آشکارگی حقیقت اول نیست.
این که ما هرکس را که غیرخودمان است معاند میدانیم دلیلش این است که نظریهای پس پشت ذهنمان است که حقیقت آشکارِ آشکار است و این حقیقت نزد ماست و کسی که آن را انکار میکند، معاند است.
شما هرچهقدر به نظریة آشکارگی حقیقت بیشتر معتقد باشید، بیشتر با بقیة انسانها و دگراندیشان خصومت پیدا میکنید. فکر میکنید یک حقیقت مثل آفتابی را بعضی انکار میکنند و خبر ندارید که در اغلب حوزههای بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذرهذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد. وقتی من دیگران را مخالف یک حقیقت واضح ندانم میتوانم با او دوستی هم بکنم. یکی از دلایلی که ما با دگراندیشان و پیروان ادیان و مذاهب دیگر و حتی با لادینان و ماتریالیستها نمیتوانیم دوستی کنیم به خاطر این است که فکر میکنیم حقیقتهای واضحی را دارند انکار میکنند ولی فیالواقع حقیقت واضحی در کار نیست.
شما میدانید که از قدیمالایام میگفتند که ریاضیات آن شاخهای از علم است که حقایقش از همه واضحتر است اما امروزه خیلی از فیلسوفان ریاضی معتقدند حتی حقایق ریاضی هم به وضوحی که ما فکر میکنیم نیست. معنای این، سفسطهاندیشی و نسبیگرایی نیست. معنایش این است که ما باید ذرهذره به حقیقت نزدیک شویم.
.
@sokhanranihaa
کانال سخنرانی ها
By: via لینکستان | لینکهای جذاب
"باید قبول داشته باشیم که حقیقت آشکار نیست. یک ناآشکارگی حقیقت وجود دارد."
مسلمان بودن به معنی طالب حقیقت بودن است نه مالک حقیقت بودن. ما مسلمانان و پیروان ادیان دیگر نباید گمان کنیم که عالم انسانی و زندگی اینجهانی و حیات دنیوی مثل اقیانوسی بسیار مواج و پرتلاطم است و در این اقیانوس فقط یک کشتی وجود دارد و ما هم سوار بر آن کشتی هستیم. متأسفانه این تلقی به ما القا میشود که در تلاطمانگیزی این جهان هستی همه در معرض غرقند، مگر کسی که سوار کشتی خاصی شود و البته خود ما قبلاَ سوار این کشتی شدهایم و بقیه در حال غرقشدن در این دریا، هستند.
@sokhanranihaa
وقتی تصور کنید که شما از خطر غرقشدن رهیدهاید، در زندگی شما سه اثر میگذارد؛ اول این که فکر میکنید در این کشتی هر کاری بخواهید میتوانید بکنید. گویا اعمال ما چون سوار کشتی شدهایم و به امن رسیدهایم، دیگر هیچ اثری ندارد. اثر دومش هم این است که اگر خیلی اخلاقی و دلسوز باشیم، آدمهایی را که سوار کشتی نشدهاند دائما دعوت میکنیم که اجازه دهید دستتان را بگیریم و سوار کشتی خودمان بکنیم. تازه این اخلاقیترین شکل آن است که بخواهیم به آنها کمک کنیم و نتیجة سوم آن این است که خیلیوقتها ما نوعی سنگدلی پیدا میکنیم و میگوییم کسی که سوار کشتی ما نشده باید غرق شود و اگر بتوانیم کاری میکنیم که سریعتر هم غرق شود. فکر میکنیم هر چه بر سرشان میآید کفارة همین گناهی است که اسمش سوار کشتی ما نشدن است و ما در این سالهای اخیر بهوفور این را شنیدهایم.
اشتباه ما این است که فکر میکنیم دین یک کشتی در اقیانوس مواج هستی است، درحالی که دین چیزی جز شناکردن نیست و هیچ کشتیای وجود ندارد. دین دعوت به سوار کشتیشدن نیست، دین شناکردن به نوعی خاص است. آدم متدین کسی است که فنون شناگریاش را دائماً تکمیل میکند.
ما باید قبول داشته باشیم که حقیقت آشکار نیست. یک ناآشکارگی حقیقت وجود دارد. اگر شما حقیقت را در هر حوزه و زمینه و ساحت و معرفت بشری آشکار بدانی، به نظرتان میآید کسانی که با ما مخالفند عناد و دشمنی دارند. به عنوان مثال دو حقیقت را در نظر میگیریم. یک حقیقت این است که دو به اضافه دو چهار میشود و حقیقت دیگر این که تعداد کهکشانها از صدهزارتا بیشتر است. اگر کسی حقیقت اول را انکار کرد شما میگویید حتماً با حق و حقیقت عناد دارد چون امر به این واضحی را انکار میکند اما اگر کسی حقیقت دوم را انکار کرد شما به این صراحت نمیگویید که عناد با حق و حقیقت دارد، فقط ممکن است بگویید خطا میکند چون حقیقت دوم به آشکارگی حقیقت اول نیست.
این که ما هرکس را که غیرخودمان است معاند میدانیم دلیلش این است که نظریهای پس پشت ذهنمان است که حقیقت آشکارِ آشکار است و این حقیقت نزد ماست و کسی که آن را انکار میکند، معاند است.
شما هرچهقدر به نظریة آشکارگی حقیقت بیشتر معتقد باشید، بیشتر با بقیة انسانها و دگراندیشان خصومت پیدا میکنید. فکر میکنید یک حقیقت مثل آفتابی را بعضی انکار میکنند و خبر ندارید که در اغلب حوزههای بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذرهذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد. وقتی من دیگران را مخالف یک حقیقت واضح ندانم میتوانم با او دوستی هم بکنم. یکی از دلایلی که ما با دگراندیشان و پیروان ادیان و مذاهب دیگر و حتی با لادینان و ماتریالیستها نمیتوانیم دوستی کنیم به خاطر این است که فکر میکنیم حقیقتهای واضحی را دارند انکار میکنند ولی فیالواقع حقیقت واضحی در کار نیست.
شما میدانید که از قدیمالایام میگفتند که ریاضیات آن شاخهای از علم است که حقایقش از همه واضحتر است اما امروزه خیلی از فیلسوفان ریاضی معتقدند حتی حقایق ریاضی هم به وضوحی که ما فکر میکنیم نیست. معنای این، سفسطهاندیشی و نسبیگرایی نیست. معنایش این است که ما باید ذرهذره به حقیقت نزدیک شویم.
.
@sokhanranihaa
کانال سخنرانی ها
By: via لینکستان | لینکهای جذاب
نظرات
ارسال یک نظر