خيانت به سوسياليسم

روجرکیران- توماس کنی
۱۹۹۱- ۱۹۱۷
ترجمه محمد علی عمویی
درآمد
نویسندگان
روجرکیران: استاد کالج سانی — امپیرستیت و نویسنده حزب کمونیست و اتحادیه های کارگری خود مختار.
توماس کنی: اقتصاد دان
نگارش ین کتاب بدون مشارکت سخاوتمندانه دوستان متعددی که دست نوشته ها را مطالعه کردند، خطاها را تصحیح کردند، منابعی را پیشنهاد دادند، نظراتی را افزودند، داوری ها را سنگین و سبک کردند، سخنان ناروشن را به چالش کشیدند و الفاظ زید را صیقل زدند ممکن نبود. سپاس ویژه از بهمن آزاد، نورمن مارکووینز، میشل پرنتی، وآنتونی کوگلان به خاطر خواندن تمامی نسخه دست نوشته و پیشنهاد تغییرهای اساسی و ویریشی. همچنین میلیم از آنان که تمام یا بخش هیی ازنسخه دست نوشته را خواندند و آن ها که نظراتشان را با ما در میان گذاشتند یا به ما دلگرمی بخشیدند تشکر کنیم: جرالدهورن، فرانک گلداسمیت، اروین مارکیت، جرالد مه پر، لی دلوجین، فیل بونوسکی، بیل دیویس، اولینا الارکن، نیم ویلر، سکات مارشال، نل رابینوتیز، پل میشلر، جرالد اریکسون، کنستانس پهل، جکی دی سالو، و جیم میلر.
همچنین میلیم سپاس گوییم کتابداران، مارک روزنزویگ از مرکز منابع مطالعات مارکسیستی و جکی لاوال به خاطر کمک هیش برای پژوهش، ویلین جامیسون به سبب در اختیار قرار دادن کتاب ها و مقالات متعدد. اظهار امتنائی هم به گریگوری گروسمن، به خاطر یاری هیش در یافتن منابع مربوط به اقتصاد ثانوی بدهکاریم. از کالج سانی امپیرستیت به خاطراعطای مرخصی فرصت مطالعاتی به روجرکیران، که فرصتی یافت تا به تحقیقات اولیه و پاره ای نگارش بپردازد، سپاسگزاریم. می خواهیم از کاترین کیران به خاطر معاونت و مساعدت هیش، و از آلیس و جان وارد به خاطرهمراهی و سازگاری با شریط در یامی که روجر در دانشگاه تکزاس سرگرم پژوهش بود، تشکر کنیم. به خاطر مشاوره و توصیه هیی در زمینه جلد و دیگر موضوع های کتاب، میلیم سپاس خود را به دیوید پرانویل، درک کتنر، یان دنینگ وچارلزکلر، و به خاطر کمک های فنی و جان کوین تقدیم کنیم. از اقدام رفیقانه میشل و ماری دونوان، بیل تاون و کریستینا هسنجر در برگزاری سمینار خیابان چهاردهم درباره مسائل سیاسی معاصر سپاسگزاریم.
در پیان، میلیم از همسرانمان کارول و ماری، که ین پروژه را از آغاز تا پیان به بحث گذاردند تشکر کنیم. آن ها همچنین از دست دادن تعطیلات آخر هفته، میزهای پوشیده از کتاب آشپزخانه، انبوه کاغذ و ساعت های بی پیان و خسته کننده واژه یابی را با شکیبیی تحمل کردند.
مارک توین می گوید: “اختلاف نظر است که اسب را به مسابقه وا می دارد. “ او می توانست به مسیل سیاسی کشیده شدن را نیزبه آن بیفزید. در بین افراد سیاسی، فروپاشی اتحاد شوروی نظرات گوناگون و سخت متفاوتی را به وجود آورده است. به نظر می رسد هر آن کس که از یکی از کشورهای سوسیالیستی دیدار کرده، با یک شهروند شوروی سخن گفته، یا کتابی درباره سوسیالیسم خوانده باشد، برای توضیح و اثبات ین اشکال در چه بوده است نظراتی ارائه خواهد داد. افراد بسیاری که ین دست نوشته را مطالعه کرده اند بر نظرات خود اصرارداشتند و با ما هم نظر نشدند. ازین رو، بید با تاکیدی بیش از معمول اعلام کنیم که مسئولیت تمامی اظهارنظرها، و نیز خطاها، متوجه نویسندگان، و تنها نویسندگان است.
پیش گفتار
داستان آخرین مبارزه قدرت در اتحاد شوروی، به باور من، آن نوع مبارزه ی نیست که به مثابه افشاگری ناگزیر نیروها و جریان هی عظیم تاریخی به نحوی بیسته فهم شده باشد.
برعکس، از بسیاری جهات عجیب ترین داستان تاریخ مدرن است.
آنتونی د آگوستینو- تاریخدان
جهان، در کمال حیرت، شگفتی و ناباوری شاهد فروپاشی اتحاد شوروی بود، طوری که نظام حکومتی شوریی، ابرقدرت پیشین، نظام عقیدتی کمونیستی و حزب حاکم را روفت و به کناری نهاد.
الکساندردالین- تاریخدان
وجود اتحاد شوروی همان قدر مطمئن و حتمی بود که سر برآوردن خورشید در سپیده صبح. زیرا، آن چنان کشور محکم، قدرتمند و توانیی بود که از آزمون هی بس دشواری به سلامت گذشته بود.
فیدل کاسترو
کتابی که در دست دارید درباره فروپاشی اتحاد شوروی و معنی آن بری قرن بیست و یکم است. ابعاد فاجعه زمینه ساز ادعاهی بی ربط و افراطی از سوی جریان راست شد.
از نظر آنان، فروپاشی به معنی پیان جنگ سرد و پیروزی سرمیه داری بود. ین واقعه “پیان تاریخ” را اعلام می داشت و از ین پس کاپیتالیسم معرف بالاترین شکل و اوج تحول سیاسی و اقتصادی است. بیشتر هواداران پروژه شوروی با گریش پیروز دانستن جناح راست هم نظر نیستند. بری آن ها، فروپاشی شوروی مفهومی حیاتی و خطیر داشت، اما مفید و کار آمد بودن مارکسیسم را بری درک و شناسائی جهانی که بیش از همیشه در اثر درگیری طبقات و مبارزات ستم کشان به ضد انحصارات شکل می گیرد، تغییر نداده و ارزش ها و تعهداتش به سود کارگران، اتحادیه ها، اقلیت ها، جنبش هی رهیی ملی، صلح، زنان، محیط زیست و حقوق بشر را دچار تزلزل نکرد. تازه، آن چه بر سوسیالیسم گذشت هم، چالش تئوریک را متوجه مارکسیسم کرد و هم یک چالش پراتیک را در برابرچشم اندازهی آتی مبارزات سوسیالیستی و ضد کاپیتالیستی عرضه داشته است.
بری آن ها که، در وری استثمار سرمیه داری، نابرابری، حرص و آز، فقر، جهل، و بی عدالتی، به امکان جهانی بهتر باور دارند، نابودی اتحادشوروی همچون ضیعه گیج کننده ی بود. سوسیالیسم شوروی مسیل و مشکلات بسیاری داشت )که بعدا به آن خواهیم پرداخت( و یگانه نظام سوسیالیستی قابل تصور را تشکیل نمی داد. با ین همه، جوهر سوسیالیسم را، آن گونه که مارکس تعریف کرده است، در خود داشت — جامعه ی که مالکیت بورژویی، “بازار آزاد” و دولت کاپیتالیستی را سرنگون کرد و به جی آن مالکیت جمعی، برنامه ریزی مرکزی و یک دولت کارگری را مستقر ساخت. افزون بر ین، به سطح بی سابقه ی از برابری، امنیت، مراقبت هی درمانی و مسکن، آموزش، اشتغال و فرهنگ بری تمامی شهروندان، به ویژه زحمتکشان کارخانه و مزرعه، دست یافت.
دولت همه قیمت ها را تنظیم می کرد و هزینه کالاهی اساسی و مسکن را با یارانه سبک می کرد. اجاره مسکن تنها 2 تا 3 درصد و آب و خدمات عمومی تنها 4 تا 5 درصد بودجه خانواده را تشکیل می داد. هیچ تمیزی به خاطر درآمد در امرمسکن وجود نداشت. گرچه برخی ملاحظات درانتخاب همسیگان بری مقامات عالی رتبه در نظرگرفته می شد، در دیگرجاها، مدیران کارخانه ها، پرستاران، استادان دانشگاه ها و سریداران در کنارهم زندگی می کردند.
ژیمانسکی در پیان ین گونه نتیجه گیری می کند: “هر چند که ساختار اجتماعی شوروی ممکن است چندان با یده آل سوسیالیستی یا کمونیستی همخوان نباشد، اما هم از نظر کیفی و هم به لحاظ برابری خواهی بیشتر، با آن چه در کشورهی سرمیه داری وجود دارد متفاوت است. سوسیالیسم تفاوتی بنیادی به سود طبقه کارگرو زحمت کش یجاد کرده است. “
کسانی در جناح چپ، نوعا آن ها که نظرات سوسیال دموکراتیک دارند، به نتیجی مشابه رسیدند، هر چند با افراطی کمتر از جناح راست. آن ها عقیده داشتند که سوسیالیسم شوروی در پاره ی از امور بنیادین و مرمت ناپذیر معیوب است، و ین معیب که “نظام مند” هستند، ریشه در فقدان دموکراسی و تمرکزگریی افراطی دارند. سوسیال دموکرات ها به ین نتیجه نرسیدند که سوسیالیسم در ینده نیز محکوم به شکست است، اما به ین جمع بندی رسیدند که فروپاشی شوروی، از نفوذ و اعتبار مارکسیسم- لنینیسم بسیار کاست و محروم کرد و سوسیالیسم آتی می بیست بر شالوده ی به کلی متفاوت از شکل شوروی برپا شود. از دید آنها، اصلاحات گورباچف خطا نبود، صرفا خیلی دیر بود.
آخرین پرسش نقش محوری دارد. پاسخ به ین پرسش که یا سوسیالیسم ینده ی دارد؟ به ین نکته اساسی بستگی دارد که یا آن چه در اتحاد شوروی رخ داد ناگزیر و حتمی بود یا اجتناب پذیر؟ به طور مسلم، تصور توضیحی جز آن چه راست درباره اجتناب ناپذیری در بوق و کرنا کرد نیز ممکن است. مثلا ین امکان را در نظربگیریم: فرض کنیم اتحاد شوروی در پی یک حمله هسته ی از سوی یالات متحده از بین رفته، حکومتش نابود، شهرها و صنیع ویران شده بودند. کسانی امکان داشت باز هم نتیجه گیری می کردند که جنگ سرد پیان یافته و کاپیتالیسم پیروز شده است، اما منطقا هیچ کس نمی توانست ادعا کند که ین حادثه ثابت کرد مارکس به خطا رفته است، یا ین که سوسیالیسم، با همان ابزار خاص خودش، ناکارآمد بوده است. به عبارتی دیگر، اگر عمر سوسیالیسم شوروی به طورعمده به سبب عواملی بیرون از خود، همچون تهدیدهی نظامی خارجی یا اقدامات براندازی به سرمی آمد، می توانست گفته شود که ین سرنوشت دال بر بی اعتباری مارکسیسم به عنوان یک تئوری و سوسیالیسم همچون یک نظام زنده و پویا نیست.
در مثالی دیگر، برخی بر ین نظر اصرار دارند که از هم گسیختگی و متلاشی شدن اتحاد شوروی بیش ازآن که ناشی از “ضعف درون سیستمی” باشد متوجه “خطی انسانی” است. به دیگر سخن، رهبران نه چندان توانا، و تصمیمات ضعیف، نظام بنیادا سالم را سرنگون ساخت. اگر ین نظر درست باشد، ین توضیح همچون نظریه پیشین بی نقصی و تمامیت تئوری مارکسیسم و سرزندگی و پوییی سوسیالیسم را همچنان حفظ کرده است. با ین همه، ین نظر در حقیقت نه به مثابه یک توضیح یا حتی آغاز یک توضیح، که بیشتر به صورت دلیلی بری پرهیز از توضیحی مبتنی بر تحقیق به کار رفته است. به گفته یک آشنا به امور، “کمونیست هی شوروی بد عمل کردند ولی ما بهتر عمل می کنیم” معهذا، ین توضیح بری ینکه موجه و پذیرفتنی باشد نیازمند پاسخ به پرسش هی مهمی است: چه چیزی سبب شد رهبران متوسط و تصمیمات ضعیف باشند؟ چرا نظام چنان رهبرانی را به وجود آورد و چگونه آن ها با اتخاذ تصمیمات ضعیف از برخورد مصون ماندند؟ یا بدیل هی پذیرفتنی دیگری نسبت به آن چه انتخاب شده بود وجود داشت؟ چه درس هیی از آن همه بید گرفت؟
تامل خلاف واقع می تواند، اظهار کند که چگونه شخص ممکن است در اوضاع و احوال ینده شبیه وضع گذشته به صورتی دیگر اقدام کند. مباحثات مورخین درباره تصمیم به استفاده از بمب اتمی در هیروشیما نه تنها شیوه درک تحصیل کردگان را از ین واقعه تغییر داد، که احتمال اتخاذ تصمیم مشابهی را در ینده نیز کاهش داد. سرانجام، اگر تاریخ بیستی چیزی بیش از سرگرمی و تفریح باشد، می تواند و بید چیزهیی درباره پرهیز از خطاهی گذشته به ما بیاموزد.
در توهم درهم شکسته ی دیگر، اندیشه برخورداری از صلح پس از جنگ سرد محو و نابود شد. به جی کاهش بودجه نظامی، جورج دبلیو بوش و دیگر رهبران امریکا سراسیمه به جست و جوی توجیه عقلانی بری افزیش سیستم هی تسلیحاتی نو و هزینه هی بیشتر پرداختند. آن ها سعی کردند از مبارزه با مواد مخدر، کشورهی یاغی و بنیادگریی اسلامی به عنوان توجیهی منطقی بهره گیرند. سپس حمله به مرکز تجارت جهانی توجیه مورد نیازشان را به دست داد. جنگی بی پیان به ضد تروریسم بین المللی. بری افراد بسیاری، ین سرخوردگی ها و نومیدی هی پس از شوروی، تعبیر پیروزمندانه از فرو پاشی شوروی را بی رنگ کرده است.
حالا نه تنها کسان بیشتری نسبت به گذشته در پی فهم تجربه شوروی هستند، بلکه مواد و مطالب بیشتری نیز نسبت به گذشته در دسترس است. نخستین نشریاتی که به پرسترویکا و فروپاشی پرداختند به شدت متاثر از نوشته هی هواداران گورباچف و کهنه سربازان ضد کمونیست بودند. ین نشریات در برگیرنده خاطرات و دیگر نوشته هی گورباچف، بوریس یلتسین و هوادارانشان، خاطرات ژاک ماتلک، سفیر آمریکا در اتحاد شوروی، مقالات ناراضیان بی اعتباری چون “روی مدودف” و “آندره ساخاروف”، گزارش هی روزنامه نگاران غربی چون “دیوید رمنیک” و “دیوید پریس جونس” و آثارمورخینی ضد شوروی چون مارتین مالیا و ریچارد پیپ بود. از آن به بعد، موج دوم نشریات سر برآورده اند. ین نشریات شامل ادبیاتی است که یادداشت ها و خاطراتی از رهبران رده دوم، چون یگور لیگاچف، نظامیان و آکادمیسین ها را در برمی گیرند. افزون بر ین شامل شمار بسیاری مطالعات تک نگاری درباره جنبه هی ویژه ی از سال هی حکومت گورباچف، از جمله گلاسنوست ناسیونالیسم، تعاونی ها، سیاست اقتصادی، خصوصی سازی دارائی هی دولتی، سیاست شوروی نسبت به کنگره ملی افریقا و سیاست شوروی در افغانستان است. یکی از رونامه نگاران کمونیست امریکیی که در مسکو می زیست، بنام “میک دیویدو” کتابی با نام “پرسترویکا: فراز و فرود آن” و “بهمن آزاد” اقتصاددان مارکسیست “مبارزه قهرمانانه، شکست تلخ: عوامل موثر در خلع ید دولت سوسیالیستی در اتحاد شوروی” را نگاشتند. احزاب متعدد کمونیست، رهبران و نظریه پردازانی چون فیدل کاسترو، جواسلوو، هانس هینزهلز، و حزب کمونیست روسیه بیانیه هیی درباره پرسترویکا و فروپاشی منتشرکرده اند. در ین بررسی تمامی ین نظرات مورد توجه قرارگرفته است.
ناگفته پیداست که شکست کمون پاریس پس از هفتاد روز، در قیاس با به محاق رفتن اتحاد شوروی پس از هفتاد سال آسیبی به مراتب کمتر بر سوسیالیست ها وارد کرد. شید ناممکن باشد که تحلیل مان را با دعوت به پیکاری به پیان بریم که انگلس اظهارات خود درباره کمون را با آن به پیان برد: “ین روزها، دشمن سوسیال دموکراسی بار دیگر از واژه هی دیکتاتوری پرولتاریا غرق در وحشتی سخت شده است. بسیار خوب، آقیان، می خواهید بدانید ین دیکتاتوری به چه می ماند؟ به کمون پاریس بنگرید. آن، دیکتاتوری پرولتاریا است. “ معذالک، می توان دست آوردهی اتحاد شوروی را تصدیق کرد، میزان و پی آمدهی اقدامات نیروهی خارجی به ضد آن را برآورد، به پاره ی نظرات سیاسی مخالف در درون سوسیالیسم شوروی دست یافت و با جسارت به داوری هیی درباره سیاست گذاری ها پرداخت. با وجود ین، رسیدن و دست یابی به تحلیلی همه جانبه کارهیی به مراتب بیش از ین کتاب را طلب می کند، به طوری که مردان و زنان چپ در ینده بتوانند بری سوسیالیسم مبارزه کنند و اطمینان داشته باشند که اسیر و زندگی گذشته نیستند. آنگاه، آن ها می توانند کلمات مارکس را درباره کمون، و نیز درباره اتحاد شوروی، انعکاس دهند: “که همچون منادی با شکوهی بری یک جامعه نوین، همیشه در تاریخ جشن گرفته خواهد شد. “
در بخش 3، دلیل اساسی تغییر جهت سیاست هی گورباچف و پیه هی مادی آن را به بحث می گذاریم. به ین بحث می پردازیم که دلیل تغییر جهت گورباچف گسترش پدیده ی است که اکثر مارکسیست ها و غیرمارکسیست ها با چشم پوشی یا سطحی نگری با آن برخورد کرده اند، پدیده توسعه یک “اقتصاد ثانوی” از نوع بنگاه خصوصی، وهمراه با آن یک قشر جدید و رشد یابنده و خرده بورژوا و سطح جدیدی از فساد حزبی. رشد اقتصادی ثانوی بازتابی بود از مشکلات “اقتصاد نخستین”، — بخش سوسیالیستی — در زمینه پاسخگویی به انتظارات فزینده مردم. همچنین سستی مسئولین را در بکارگیری قدرتمند قانون نسبت به فعالیت اقتصادی غیرقانونی و ناتوانی حزب در تشخیص اثرات فاسد کننده فعالیت اقتصادی خصوصی نشان می دهد.
در بخش6، گسیخته شدن نظام شوروی را شرح می دهیم.
در بخش 7، در- نتیجه گیری — به بحث درباره اهمیت فروپاشی شوروی می پردازیم. و در پیان توضیحات دیگران را نقد می کنیم.
جدال میان دو نگرش
در بطن رهبری
حزب کمونیست اتحاد شوروی
دو جریان در امور سیاسی شوروی:
بوخارین یک نظریه پرداز بسیار با ارزش و مهم حزبی است. اما ین که دیدگاه تئوریک او بتواند کاملا مارکسیستی باشد بسیار مشکوک است.
لنین
خروشچف دراساس یک هوادار بوخارین بود. و. م. مولوتف
آندروپف نه خروشچف بود و نه برژنف. و. م. مولوتف
فروپاشی اتحاد شوروی به علت بحران اقتصادی یا به سبب قیام مردم رخ نداد، بلکه به علت اصلاحات در بالا به وسیله حزب کمونیست اتحادشوروی و دبیرکل آن میخائیل گورباچف اتفاق افتاد. نیازی به گفتن نیست که حتما مشکلاتی دراتحاد شوروی وجود داشته است، وگرنه نیازی به اجری اصلاحات به میان نمی آمد. اصلاحات گورباچف پاسخی بود به مشکلات اساسی موجود.
ما با ین فرضیه ساده شروع می کنیم که تشخیص مسیل اجتماعی، حتی بیش از مسیل پزشکی به ندرت از قطعیت و حتمیت برخوردارند. تعریف و تشخیص مشکلات اجتماعی، و نیز پاسخ هی سیاسی به مسیل، شامل امور سیاسی، یعنی برخورد ارزش ها و منافع است، و ین موضوع در اتحاد شوروی کمتر از آن چه در یالات متحده می گذشت نبود. خارجیان معمولا تصور می کردند که چون اتحاد شوروی تنها یک حزب داشت، تفکر سیاسی یک پارچه بود و مجادلات سیاسی وجود نداشت. ین تصور به کلی دور از حقیقت بود. حزب کمونیست شوروی، که پیش از انقلاب به فعالیت پرداخته بود، برخوردار از دو گریش و جریان سیاسی بود. گورباچف سیاست هیش را بیرون از بافت کلی حزب اختراع نکرد، بلکه در اساس، سیاست هی او جریاناتی از درون حزب را منعکس می کرد که پیش از آن تا حدودی به وسیله نیکلی بوخارین، نیکیتا خروشچف و دیگران معرفی شده بود.
پیش از ادامه موضوع، اندکی روشنگری ضروری است. گرچه تلقی و برخورد بوخارین با مسیل اجتماعی در نظرات خروشچف و گورباچف تداوم یافت، مسیلی که آن ها در برابر داشتند، پیگاه اجتماعی حمیت کننده آن ها، و سیاست هی مورد نظرآن ها متفاوت بود.
لختی و سهل انگاری دوران برژنف ابعاد آن ها را به میزان زیادی افزیش داد، و با اصلاحات گورباچف رشدی بادکنکی یافتند. تفاوت دیگرین بود که، مسئله کشاورزی، که در سیاست حمیتی بوخارین از کولاک ها و در پاره ی سیاست هی خروشچف آن قدر برجستگی داشت، در برنامه گورباچف جی نمیانی نداشت. افزون بر ین، سیاست خارجی گورباچف، عقب نشینی ها، لیبرالیزاسیون فرهنگی، تضعیف حزب، و ابتکارات بازار در زمان او چنان عمیق شد که هرگز به ذهن پیشینیان او نرسیده بود.
در آن سر طیف، لئون تروتسکی، گریگوری زینووییف، نیکلی بوخارین و دیگران نپ را بیش از اندازه ملیم یافتند و از سازش به مراتب بیشتر و گسترده تری به سود سرمیه داری جانبداری کردند. لنین پذیرفت که نپ بیانگر یک خطراست و گفت: “نپ به معنی تجارت نا محدود و بازگشت به سوی کاپیتالیسم است. “ با ین همه، او بر آن بود که حزب می توانست با محدود کردن عقب نشینی و رعیت موقتی آن، از پس خطر برید. سرانجام لنین فیق شد.
استالین در جریان مشاجره و بحث با تروتسکی و بوخارین راه حل خود بری رسیدن به سوسیالیسم را پیش کشید و پیش برد. ین راه حل از چهار بخش تشکیل می شد. نخستین آن، اندیشه امکان ساختن سوسیالیسم در یک کشور بود، تکرار و بازگویی نظر لنین در ۱۹۱۵: “ پیروزی سوسیالیسم، حتی در یک کشور کاپیتالیستی منفرد، امکان پذیراست. “ در دهه ۱۹۲۰ استالین ین اندیشه را به صورت برنامه ی درآورد. استالین استدلال می کرد که اتحاد شوروی می تواند بدون یک انقلاب در غرب، بدون کمک از ناحیه متحدان خارجی غیرکمونیست و بدون گذر به مرحله سرمیه داری توسعه یافته به سوی سوسیالیسم پیش رود، به شرطی که کشور به سرعت صنعتی شود. و ین دومین بخش بود. صنعتی کردن نیازمند سرمیه گذاری و تامین مالی است. از آنجا که خود گردانی مالی صنعت کُند خواهد بود، و تامین مالی از راه سرمیه گذاری خارجی ناممکن، منابع مالی رشد صنعت می بیست با افزیش درآمد هی کشاورزی تامین شوند. از ین رو صنعتی کردن سریع کشوربه توسعه مزارع اشتراکی در مقیاس بزرگ با استفاده از تولید مکانیزه نیازمند بود. و ین سومین بخش بود. هماهنگی رشد صنعتی و تولید کشاورزی برنامه ریزی متمرکز، چهارمین بخش را طلب می کرد. ی. اچ. کار، مورخ بریتانییی ین فرمول بندی مسئله و راه حل آن را دلیل “نبوغ سیاسی استالین” نامید. استالین با ین نظریات نخست تروتسکی و سپس بوخارین را شکست داد. افزون برین، به گفته کار، او انقلاب را نجات داد. “بیش از ده سال پس از انقلاب لنین، استالین به انقلاب دومی دست زد، که بدون آن انقلاب لنین، در گردوخاک روزگار محو می شد. با چنین برداشتی، استالین ادامه دهنده و محقق کننده لنینیسم بود. “
اهمیت متفاوتی که دو گریش مذکور به مسئله ملی می دادند، بازتاب اختلاف ژرف تری بود. آن چه گریش جناح چپ را از جناح راست متمیز می ساخت، همچون عرصه اقتصاد سیاسی، حول مبارزه دور می زد. از نظر لنین و نیز استالین، کمونیست ها می بیست به ناسیونالیسم به مثابه یک متغییر مستقل مهم در موازنه انقلاب می پرداختند. انقلاب پرولتری هر گاه نسبت به اهمیت احساسات ملی خلق هی زیر ستم و یا خطر شوونیسم قدرت طلب و ناسیونالیسم تنگ نظر خرده بورژواها غفلت می کرد با بزرگترین مخاطره مواجه می شد.
استالین به منظور خلق یک کشور کثیرالمله زنده و ماندنی راه درازی را پیمود، اما سیاست هی او داری یک وجه اشکال آفرین و مسئله ساز نیز بود. طی جنگ دوم جهانی به منظور خنثی ساختن ناسیونالیسم تنگ نظرانه ی که در میان عناصرعقب مانده مناطق پیرامون ریج بود، استالین در حکمی ویژه به نقل مکان تمام جمعیت برخی نواحی، تعرض به یهودیان به عنوان “جهان وطن هی” بی ریشه، و مسلط کردن روس ها برحزب و دولت اقدام کرد.
بهمن آزاد جمع بندی همه جانبه ی از کارهی انجام شده به دست می دهد. در دو برنامه پنج ساله نخستین، تولید صنعتی به طور متوسط با نرخ 11 درصد رشد کرد. از ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۰ ، سهم بخش صنعت از28 درصد به 45 درصد اقتصاد کشور رسید. در فاصله ۱۹۲۸ و ۱۹۳۷ ، سهم محصولات صنیع سنگین نسبت به کل محصولات صنعتی از31 درصد به 63 درصد رشد یافت. نرخ بیسوادی از 65 درصد به 20 درصد کاهش یافت. شمار فارغ التحصیلان مدارس عالی، مدارس تخصصی، و دانشگاه ها جهشی چشمگیر داشت. افزون بر ین، در ین فاصله زمانی، دولت به تامین تحصیل ریگان، خدمات درمانی ریگان و بیمه اجتماعی آغاز کرد، و پس از ۱۹۳۶ یارانه هیی بری مادران تنها و مادران پر فرزند در نظر گرفت. آزاد توجه می دهد که “ین دستاوردها حیرت انگیز و در طول تاریخ بی سابقه بوده است. “
درک دوری سیاست هی نیکیتا خروشچف از سیاست هی استالین بدون ارزیابی استقامت گوناگونی یدئولوژیک و مجادلات نظری در حزب ناممکن است. بخش جذابی از تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی (ح. ک. ا. ش( پس از جنگ جهانی دوم شامل مبارزه ی است بین گیورگی مالنکف و آندره یی ژدانف، ین هر دو از اعتبار انقلابی کامل و بی نقصی برخوردار بودند. ژدانف، پیش از جنگ در راس کار یدئولوژیک حزب قرار داشت، و در حین جنگ مسئولیت دفاع قهرمانانه لنینگراد را در جریان محاصره آلمانی ها عهده دار بود.
در بدو امر، خروشچف صدر حزب و مالنکف رئیس حکومت شد. رهبری جمعی حزب با ضرورت رسیدگی به سرکوب هی استالین و بهبود استانداردهی زندگی مردم موافقت کرد. تمام اعضی هیات رئیسه حزب در باره طرح پنهان خروشچف مبنی بر بازداشت و سلب قدرت از لاورنتی بریا، رئیس پلیس مخفی، که آرزوی بالاترین مقام حزبی را پس از درگذشت استالین در سر می پروراند و نامش مترادف با سرکوب بی حد و مرز بود، به او پیوستند. کمیته مرکزی همچنین شروع کرد به آزاد کردن و اعاده حیثیت از کسانی که به خاطر اتهامات سیاسی، در زندان بودند. به ویژه قربانیان سال هی اخیر، همچون اعضی به اصطلاح توطئه دکترها، پزشکانی که متهم به توطئه بر ضد سلامتی استالین شده بودند. کمیته مرکزی همچنین بری ارائه گزارشی از میزان فشار و ین که تا چه حد موجه یا غیرموجه بوده است کمیسیونی را به وجود آورد.
خروشچف، که بسیار تحریک پذیر و گاهی بی ثبات و متناقص بود، در عرصه ساختمان سوسیالیسم نگرشی را ارائه می داد که اغلب مانند نظرات بوخارین و ژدانف بود و بعدها در نظرات گورباچف نمیان شد. ین نگرش تمامی طیف مسیل، از یدئولوژی تا کشاورزی، امور خارجه، اقتصاد، فرهنگ و کارکرد حزب را در برمی گرفت. گرچه ارج گذاری به تداوم بعضی اندیشه ها در تاریخ ح. ک. ا. ش واجد اهمیت است، مسلما ارزش هر سیاست به خصوص به موفقیتش در دفاع یا پیشبرد سوسیالیسم در زمان خاص و در شریط و مقتضیات خاص بستگی دارد. مثلا بید بیشترین موافقت را با خروشچف درباره پیشبرد اندیشه هم زیستی مسالمت آمیز داشت و سیاست او در زمینه کاهش نیروی زمینی ارتش شوروی را با هر انگیزه، سیاستی شیسته و موفق دانست. دیگر یده هیش مشکوک و غیرقابل دفاع بود.
بهترین راه بری درک تفاوت هی هسته اصلی سیاست هی خروشچف و نظرات منتقدینی چون مولوتف (همانگونه بین سیاست هی گورباچف و منتقدینی چون یگورلیگاچف( در نظر گرفتن آن ها به عنوان دو گریش متضاد است، گرچه ین تفاوت ها در عمل گاه در سطح تاکیدها خودنمیی می کرد. به طور مثال، خروشچف به راه سریع و راحت رسیدن به کمونیسم باور داشت، حال آن که منتقدینش راه طولانی تر و دشوارتری را در چشم انداز تصویر می کردند. خروشچف در پی “کاهش کشمکش” با یالات متحده و متحدین اش در سیاست خارجی و “آسان گیری سیاسی” و “کمونیسم مصرفی” در داخل بود. منتقدینش خواستار تداوم مبارزه طبقاتی در خارج و ضرورت هشیاری و انضباط در داخل بودند.
خروشچف در داوری نسبت به استالین بیش از تجلیل به محکومیت می اندیشید؛ اما مولوتف و دیگران بیش از محکومیت به تجلیل باور داشتند. خروشچف از بکارگیری یک رشته اندیشه هی کاپیتالیستی در سوسیالیسم، از جمله مکانیسم هی بازار، مرکزیت گریزی، پاره ی تولیدات خصوصی، تکیه بسیار گسترده بر مصرف کود و کشت ذرت، سرمیه گذاری بیش از پیش در تولید کالاهی مصرفی جانبداری می کرد. مولوتف طرفدار بهبود برنامه ریزی متمرکز، مالکیت اجتماعی، و تداوم اولویت پیشرفت صنعتی بود. خروشچف خواهان وسعت بخشیدن به دیکتاتوری پرولتری و نقش پیشگام پرولتری بری حزب کمونیست بود تا به دیگر بخش هی جمعیتی موقعیتی برابر با کارگران داده شود؛ منتقدینش طرفدار چنین نگرشی نبودند.
خروشچف تاکید جدیدی نیز بر ارتقاء سطح زندگی داشت. پس از ویرانی هی دوران جنگ، هیچ کس مخالف بالا بردن سطح زندگی نبود. مسئله ین بود که چگونه و به چه بهیی. از دید مخالفین او، نگرش خروشچف دو اشکال داشت. نخست، آن نگرش مستلزم جا به جیی اولویت هی سرمیه گذاری از صنیع سنگین به صنیع سبک و کالاهی مصرفی بود.
هانس هولتز، کمونیست آلمانی بعدها گفت که تقلیل هدف هی سوسیالیسم به سطح رقابت مادی با کاپیتالیسم تسلیم “قلمرو یدئولوژیک” بود. هدف رسیدن و پیشی گرفتن از غرب در پنج یا ده سال. . . “ تحریک نیازها و آرزوهیی با سمت گیری به سوی نوع غربی مصرف” را موجب شد. ین شعار مردم شوروی را به ین دیدگاه ترغیب می کرد که “رقابت نظام هی اجتماعی نه بر سر اهداف زندگی، که بر سر میزان مصرف” است. مولوتف، خیلی ساده اظهار داشت، “خروشفیسم همان روح بورژویی است. “
نخستین حادثه عبارت بود از تصمیم خروشچف به تمرکز زدیی درصنعت. دومین، سخنرانی ی بود که در آن ضرورت “جهش چشمگیر به جلو” در تولید شیر، گوشت، کره به منظور پیشی گرفتن از غرب در عرض سه یا چهار سال را مطرح کرد. ین نکته که اتحاد شوروی، به گفته نوه او، می توانست، “ با یک جهش به کمونیسم دست یابد”، بخشی از باور خروشچف شد، اندیشه ی که حتی خروشچف در اواخر عمرش آن را “تصوری نادرست” می خواند.
سال های سرگردانی
برای یافتن مسیر
اصلاحات در اتحاد شوروی
مولوتف و دیگر مخالفان با تغییراولویت هی سرمیه گذاری از صنعتی به کشاورزی، شتاب نسنجیده بری رسیدن به غرب در زمینه کالاهای مصرفی، به کارگیری زمین هی بکر، سست کردن ساختار کشاورزی، و تمرکز زدیی در تصمیم گیری اقتصادی مخالفت کردند.
به نظرآن ها سیاست هی خروشچف در اساس نادرست بود و به نابودی اقتصادی می انجامید. مولوتف برنامه زمین هی بکر را یک “ماجراجویی” خواند و اظهار داشت که آن برنامه منابع را از صنعتی کردن دور می سازد. مالنکف استدلال کرد که هدف بید پیش افتادن از غرب در فولاد، آهن، زغال و نفت باشد، نه کالاهی مصرفی. و افزود: “ما مارکسیست ها عادت داریم با صنعتی کردن آغاز کنیم” او برنامه خروشچف را “انحراف دهقانی به راست” و یک حرکت “اپورتونیستی” دانست که مردم شوروی را نسبت به صنعتی کردن سریع کشور کم توجه می کند.
اپوزیسیون توانست با هفت ری در برابر سه ) با یک ری خنثی( اکثریت پرزیدیوم را به دست آورد. اما، همین که موضوع برکناری فوری خروشچف به بیرون درز کرد، اعضاء مسکوی کمیته مرکزی که بسیاری از آنان به وسیله خروشچف ارتقاء یافته بودند پولیت برو را در میان گرفتند و خواستار تشکیل جلسه کمیته مرکزی شدند. نشستی از کمیته مرکزی که عجولانه ترتیب داده شد و به مدت شش روز ادامه یافت با پشتیبانی از خروشچف و اخراج مولوتف، مالنکف و کاگانویچ از کمیته مرکزی و پولیت برو پیان گرفت.
خروشچف، پس از اخراج قهری آن چه اپوزیسیون “ضد حزبی” می نامید، بدون هیچگونه مقاومت جدی به مدت هفت سال دیگر حکومت کرد. از کارهی خروشچف در طی ین مدت دو چیز برجسته بود. نخست، به رغم برخی نوسان ها و تغییر جهت هی جزئی، خروشچف سیاستی را در داخل تعقیب کرد که عناصر عمده آن عبارت بودند از کاهش هزینه هی نظامی، حمله به استالین، تمرکز زدیی در برنامه ریزی، برچیدن یستگاه هی ماشین و راکتور دولتی، تزریق شیوه هی کشاورزی امریکیی، کشت زمین هی بکر، ترویج کالاهی مصرفی، برخی آزادی هی روشنفکری و رفع محدودیت هی فرهنگی، و حذف تاکیدهی یدئولوژیک درباره مبارزه طبقاتی، دیکتاتوری پرولتارییی، و حزب پیشاهنگ. تمام سیاست هی عمده داخلی خروشچف در تحصیل نتیج مورد نظر شکست خورد. به گفته زندگینامه نویس او، ویلیام تابمن، “خروشچف در اغلب موارد اوضاع بد را حتی بدترمی کرد. “
سه ابتکار کشاورزی دیگر خروشچف نیز نتیج نامطلوبی به بار آورد. از ین سه، دو ابتکار ریشه در ین باور داشت که جذب و تزریق تجربیات غرب، افزیش سریع و آسان تولید را در پی خواهد داشت. مبارزه بری اجری پروژه ذرت بر ین اندیشه استواربود که با پیروی از تجربه امریکیی کشت وسیع ذرت به منظور انبارکردن ساقه سبز آن، تولید دام به سرعت افزیش می یابد. پیکار به ضد یش دربرگیرنده تشویق استفاده از کودهی شیمییی بجی کشت نوبتی سال به سال یا زمین را به حالت یش درآوردن بود. ین هر دو پیکار، واقعیت هی طبیعی و دیگر شریط را در اتحاد شوروی نادیده گرفتند و هرگز به آن داروی درمان همه دردها، که مورد نظرخروشچف بود، حتی نزدیک هم نشدند.
سومین ابتکار، و یکی ازافراطی ترین کارهی خروشچف در تمام دوران ریاستش، انحلال و پیاده کردن یستگاه هی ماشین و تراکتوردولتی بود که تراکتور و ماشین آلات مورد نیاز مزارع اشتراکی را عرضه می کرد. ین مزارع که متکی به یستگاه هی تراکتور بودند به ناگاه ناچار به خرید و نگهداری تجهیزات مزارع خود شدند. ین حرکت خروشچف، به لحاظ یدئولوژیک، رد و انکار آخرین اظهارات استالین درباره اقتصاد شوروی بود. استالین گفته بود که سمت گیری توسعه و تکامل شوروی بید بیشتر به سوی پیشرفت بخش دولتی )نه کلخوزها( باشد. ین سیاست نیز در عمل، فاجعه دیگری پدید آورد. تغییر در چنان سطح گسترده ی اتفاق افتاد که در طی سه ماه اکثر یستگاه هی ترکتور ناپدید شدند. حتی هواداران خروشچف بر ین باور بودند که آن سیاست، بهره وری کشاورزی را به طورجدی کاهش داده، آسیب بلند مدتی بر اقتصاد تحمیل کرده و به یک ناکامی کامل منجر شده است.
سیاست هی خروشچف اغلب بذر مشکلات بعدی را می کاشت. شید او در واکنشی افراطی نسبت به انتقادهی پیشین در مورد سهل گیری هیش نسبت به ناسیونالیسم بورژویی اوکرین، اغلب گوش تیزی به حساسیت هی ناسیونالیستی به نمیش می گذارد، چنان که پس از دیداری از آسیی میانه، به نحوی بی پروا و به دوراز احتیاط، تمرکز و تحکیم تمام جمهوری هی آسییی را در یک جمهوری پیشنهاد داد. او در یاد داشتی کمتر افراطی، اعلام داشت که کشورمسئله ملی را حل کرده و دستیابی به یک “هویت ملی شوروی” را هدف قرار داده است که جیگزین هویت هی ملی کنونی شده و ملت هی گوناگون اتحاد شوروی را با نزدیکتر کردنشان به یکدیگربه سوی “وحدت کامل” سوق می دهد. با ین حال، ترویج هویت ملی شوروی، به مثابه یده آلی پسندیده، با تحریک احساسات ملی آن ها که به میراث ملی خود ارزش می نهادند، تاثیری معکوس داشت. به گفته یژاک برودنی تاریخ دان، دیدگاه خروشچف مسائل ملی موجود را صیقل داد و به بالا گرفتن احساسات ملی، هم در میان ملت هی غیر روس نواحی پیرامونی و هم در بین روشنفکران روس مرکز کمک کرد.
سیاستی که خروشچف را در نظر روشنفکران سخت عزیز کرد و به صورت پیش درآمد گلاسنوست گورباچف درآورد سهل گیری در سانسور بود. گرچه “آب شدن یخ” خروشچف بی ثبات و گاه به گاه بود، همین سیاست مدتی به فضی باز بیشتری بری فیلم ها و هنر مدرن، شعر و داستان هی منتقد گذشته شوروی منجر شد. در فضی ذوب شدن یخ ها بود که انتشار رمان هی ممنوع پیشین، چون “تنها با نان، نه” از و. د. دودنیتسف و “یک روز از زندگی یوان دنیسویچ” از آ. ی. سولژنیتسین رخ داد. ین گشودگی فضا بستر اجتناب ناپذیری را بری انتشار اندیشه هی اقتصادی بورژویی در محافل آکادمیک شوروی فراهم آورد. به گفته مدودوف ها، از همان سال هی 54- ۱۹۵۳ “ تاثیرات غربی شروع به رسوخ در بسیاری از عرصه هی اقتصادی کرد. “
خروشچف در موضوع هی بسیاری، از جمله مناسبات بین المللی، حزب، حکومت و کمونیسم اندیشه هیی را پیش کشید که آن زمان و بعدها موجب جدال و ستیزی در بین کمونیست هی داخل و خارج از تحاد شوروی شد. داوری در ین باره که یا ین اندیشه ها انطباق خلاق مارکسیسم — لنینیسم با اوضاع و احوال نوین بود یا تجدید نظرهی خطا از اصول بنیادین، فراتر از عرصه نوشته حاضراست. با ین همه، آن چه واضح بود ین است که اندیشه هی خروشچف درباره ین موضوع ها به طور پیوسته گریش به سوسیال دموکراسی داشت، بذر مسائل بعدی را می کاشت، و سابقه ی بری نظرات و سیاست هی حتی افراطی تر گورباچف خلق می کرد.
همان قدر که سیاست همزیستی مسالمت آمیز خروشچف به جا و قرین موافقیت بود، احتمالا اعتماد او به تمیل یزنهاور رئیس جمهور یالات متحده بری پیان بخشیدن به جنگ سرد بسیار بیشتر از حد لازم بود. یالات متحده هرگز نه متقابلا به اقدام یک جانبه خروشچف مبنی بر کاهش نیروهی نظامی و بودجه آن پاسخ گفت و نه تمیلی به کنار ماندن از جنگ ویتنام نشان داد. بعلاوه بعدها، درست پیش از نشست مقرر سران چهار قدرت بزرگ در ۱۹۶۰ ، یالات متحده یک هواپیمی جاسوسی U-2 را در قلمرو هویی شوروی به پرواز در آورد و سپس آن اقدام را انکار کرد تا آن که شوروی هاگری پاورز، خلبان آن هواپیما را فرود آوردند. آن زمان خروشچف اذعان کرد که اندیشه همکاری صلح آمیزش به جد نقص و تضعیف شده است و افزود: “آن ها که احساس می کردند امریکا در پی اهداف امپریالیستی است و قدرت نظامی مهمترین مسئله است، گواه لازم را به دست آوردند. “
خروشچف دو نظر تازه درباره حزب و دولت مطرح کرد: ین نظر که حزب کمونیست اتحاد شوروی از صورت پیشگام زحمتکشان به طلیه دار “تمام خلق” تغییر کرده است، و دیگر ین که دیکتاتوری پرولتاریا به صورت “دولت همه خلقی” درآمده است. البته در مراحلی از سیر تحولات سوسیالیسم برخی گذارهی ین چنینی مطمئنا درست و به قاعده است. اما مسئله ین بود که یا اتحاد شوروی به آن مرحله رسیده بود؟ بهمن آزاد بر آن بود که ین نظرات اثرات فرسینده و تباه کننده ی در دراز مدت به بارآورد زیرا توهماتی را درباره ماوریی بودن مبارزه طبقاتی و قابل اعتماد بودن گروه هی اجتماعی معینی چون بورکرات هی دولتی به وجود آورد. بی تردید آن نظرات تاکید بر منافع جداگانه طبقات زحمتکش را نادیده گرفت. از آنجا که فرض ین بود که سوسیالیسم در خدمت منافع زحمتکشان بود، ین نظرات می توانست یک معیار مهم رشد و پیشرفت سوسیالیسم را مبهم و تیره کند. افزون بر ین، ین نظرات با سیاست هی پر دردسر دیگری، چون هم ترازی دستمزدها، یعنی کاستن تفاوت دستمزدها همراه بود. در مرحله معینی از تکامل سوسیالیستی، چنین هم ترازی هیی مناسب است، اما آن گونه که اوضاع نشان داد، آن هم ترازی می رفت که انگیزه و بهره وری را بی رمق کند.
هر چند بیشترانتقاداتی که از برژنف شده است سزاوار و شیسته اوست، اما ین انتقادات ین حقیقت ساده را که بسیاری از مشکلات اتحاد شوروی در دوران برژنف ریشه در دوران خروشچف داشته است در تیرگی پنهان می دارد. افزون بر ین، گرچه برژنف کار چندانی در جهت تصحیح بدرفتاری استالین نسبت به برخی ملیت ها یا محکوم کردن نقض و تجاوز از قانونیت سوسیالیستی انجام نداد، برخی از سیاست هی افراطی تر خروشچف را به واقع لغو ساخت. برنامه ریزی در مرکز بار دیگربه اجرا گذارده شد. “ثبات کادرها” جی “محدودیت هی دوره نمیندگی” را گرفت. یک سازمان واحد و متحد حزبی جیگزین تقسیم حزب به اشکال صنعتی و کشاورزی شد. معیارهی جدی تر پذیرش عضو جانشین ثبت نام انبوه شد. “دولت همه خلقی” و “حزب تمامی خلق” همچنان باقی ماند، اما مفهوم و معنیی متفاوت یافت. پراودا توضیح داد که ین شریط به ین معنا نیست که ح. ک. ا. ش “خصلت طبقاتی اش را از دست داده است. . . ح. ک. ا. ش )بیشتر( حزب طبقات زحمتکش بوده است و به همان صورت باقی می ماند. “ از ین بیشتر، سیاست هی برژنف تعهد استواری را به همبستگی انترناسیونالیستی نشان داد. او توانست به برابری نظامی با یالات متحده برسد و به کشورهی سوسیالیستی اروپی شرقی و کوبا و مبارزات انقلابی، نیکاراگوئه، آنگولا، افغانستان و دیگر نقاط، و جنبش ضد آپارتید در افریقی جنوبی کمک کند.
برژنف، به لحاظ یدئولوژیک راه میانه ی را بین دو قطب سنتی با گریش هی سیاسی شوروی درپیش گرفت. به گفته فدوربورلاتسکی نویسنده، برژنف هم از استالین و هم از خروشچف “وام” گرفته بود. استفن ف. کوهن نیز همین شکل او را در وسط جریانات درگیر درون حزب قرارمی دهد :
نقش شخصیت
در فروپاشی اتحاد شوروی
سیاست و رفتار برژنف در مورد مسئله ملی منعکس کننده موضع میانه روی او بود. در مواردی برژنف بی اساس چهره ای از نوع خروشچف بروز می داد. برژنف ساخت و آبادی جمهوری های واپس مانده و تشویق “میهن دوستی کشور شوراها” را ستیش می کرد. او اعلام داشت: “ملت های شوروی اکنون بیش از هر زمان متحدند. “ دبیرکل، به وضوح روش عاری از برخورد با بسیاری از جمهوری ها را اتخاذ کرد، چنانکه اجازه داد فساد و نپ گریی به وفور جریان یابد. به طور مثال، در ازبکستان، رهبر حزب چهارده تن از خویشانش را در دستگاه حزبی بکار گرفته و رشوه، خود ریی، بی عدالتی و “نقض فجیع قانون” شیع بود.
در مواردی دیگر، برخورد برژنف شبیه به تمیل لنین واستالین به برخورد شدید با ناسیونالیست های واپس گرا بود، در حالی که برای دستیابی دیگر ملل به سوسیالیسم تلاش می شد. به طور مثال، برژنف رهبران اوکرین و گرجستان را که احساسات ناسیونالیستی و ضد روسی را دامن می زدند تغییر داد. او همچنین آن چه را که یژاک برودنی “سیاست های شمول” نامیده در مورد ناسیونالیست هی روسی اختیار کرد. در حالی که برخی ین سیاست را ابزار غیرمارکسیستی زشتی در جهت شوونیسم روسیه بزرگ می دانستند، دیگر متفکران آن را کوشش به حقی می دانستند برای تحصیل پشتیبانی برخی روشنفکران ناسیونالیست روسی برپیه نفرت مشترکشان از لیبرالیسم خروشچفی و رفورم های بازار، و دخالت نفوذ غرب. ین ابتکار شبیه کوششی بود که استالین برای گسترده و ژرف کردن پشتیبانی از جنگ از راه توسل به میهن دوستی روسی به کار برد. برودنی نتیجه می گیرد که سیاست ادغام و اشتمال برژنف سرانجام نتوانست حمیت ماندگاری را فراهم کند زیرا او کوشید “بدون ارضای علیق اصلی ) یدئولوژیک( روشنفکران ناسیونالیست، مختصر مزیتی مادی در نظام به آن ها بدهد. “ بدین ترتیب، سیاست های ملی برژنف و نتیج آن انبان مخلوطی از کار درآمد. ین نتیج، در بهترین حالت، تمیلی را برای پرداختن به ناسیونالیست ها، اعم از مبارزه با احساسات ملی واپس گرا یا تلاش برای جذب روشنفکران ناسیونالیست روسی، نشان می داد — چیزی که بوخارین، خروشچف و بعدها گورباچف فاقد آن بودند.
افزون بر آن، سیاست های برژنف، هر چند معیوب، هرگز به جنگ قومی آشکاری که در زمان گورباچف رخ داد، منجر نشد.
بازشناسی مشکلات از یک سو و توضیح منشاء و تدبیر راه حل آن ها از دیگر سو البته دو مطلب کاملا متفاوتند، مطالبی که کمونیست ها بر سر آن توافق نداشتند. تحلیل مشکلات اقتصادی، به طور کلی، به دو اردوگاه سنتی تقسیم شد: اردوگاهی با پیوندی یدئولوژیک به بوخارین و خروشچف و اردوگاهی با پیوندهیی یدئولوژیک به لنین و استالین. اولی مشکلات را ناشی از افراط در تمرکز می دید و از ین رو راه حل را تمرکز زدیی، استفاده از مکانیسم های بازار، و مجاز شناختن اشکال معینی از بنگاه های خصوصی می دانست.
اکثر اقتصاددانان به اصلاح و مدرنیزه کردن نظام برنامه ریزی متمرکزعقیده داشتند. به نظرآن ها مشکل رشد و بهروری از عدم همخوانی شیوه های برنامه ریزی ومدیریت با پیشرفت نیروهای تولیدی ناشی می شد. در مواردی مشکلات نه از بابت تمرکز، که ناشی از تمرکز ناکافی بود. برای مثال، در حوزه ساختمان به ین علت که برنامه ریزان مرکزی فاقد اقتدارلازم نسبت به مقامات محلی بودند و منابع ناکافی موجود پاسخگوی زمان تکمیل پروژه نبود، وفور پروژه های ناتمام پیش می آمد و پیان یافتن هر پروژه نیاز به زمان بیشتری می یافت. عدم همکاری کافی بین مهندسین، کارخانجات و سازندگان نیزاتمام پروژه ها را به تاخیر می انداخت.
بهره وری به سبب شیوه های مدیریت و نظام پرداخت کهنه و منسوخ آسیب می دید. برخی اقتصاددان های اصلی برای بالا بردن بهره وری خواستار استفاده ازانگیزه های مادی بودند. از نظر آنها، کنیه ریج شوروی “آن ها وانمود می کنند به ما می پردازند و ما وانمود می کنیم کار می کنیم” حاصل نظام انگیزه ای استالین، که در آن کارگران مولد می توانستند دریافت های بیشتری داشته باشند نبود، بلکه ناشی از هم سطح سازی دستمزدهای اخیر بود. در ۱۹۸۰ ویکتور و الن پرول دیگر بحث های اقتصاددانان اصلی شوروی را درباره راه های افزیش تولید و بهره وری توضیح دادند. برادران پرول، پس از ین یاد آوری که اتحاد شوروی بلافاصله پس از خروشچف با افت بهره وری و غلبه بر آن مواجه شده بود، می گویند: “بار دیگر، همچون اویل دهه ۱۹۶۰ ، بحث های گسترده ای در اتحاد شوروی جریان دارد که متوجه مدرنیراسیون بیشتر و یجاد بهبود در شیوه های مدیریت و برنامه ریزی اقتصادی است. . . تجربه گذشته دلیلی منطقی بر ین باور است که مشکلات رویاروی اقتصاد شوروی حل خواهد شد. “
آندروپف از خصوصیات شخصی دیگری به همین اندازه اثر گذار و تحسین برانگیز برخورداربود. گرچه تحصیلات رسمی آندروپف از گذراندن دوره مدرسه فنی ریبینکس و مدرسه عالی حزبی فراتر نمی رفت، بی تردید دارای توان ذهنی درجه اولی بود که با مطالعه وسیع و ذوق فرهنگی همه جانبه پربار شده بود. به هنگام سفارتش در مجارستان زبان مجاری را فراگرفت و به تحصیل تاریخ و فرهنگ مجارستان پرداخت، کارهای چشمگیری که او را نزد میزبانانش سخت عزیز کرد. هرچند دخترش یرینا، که همسر هنرپیشه مشهور تئاتر مسکو، آلکساندر فیلیپف بود و دختر دیگرش عضو تحریریه یک مجله موسیقی بود، آندروپف، خود با دنیای هنرمندان و بازیگران ارتباط داشت. او زبان انگلیسی را فرا گرفت، روزنامه ها، مجلات و داستان های امریکیی را می خواند و گلن میلر و میلز دیویس را دوست داشت. درعرصه سفر، در حالی که گورباچف غرب را ترجیح می داد، آندروپف دیدارهیش را به کشورهای سوسیالیستی — مجارستان، ویتنام، کره شمالی، مغولستان خارجی، یوگسلاوی، چین و آلبانی منحصر کرد. در قلمرو عادات و رفتار، آندروپف اعتماد آفرین بود. آرام، خوش سخن، نسبتا ساکت، خوددار و بسیار صمیمی بود. افزون بر ین، در دوران برژنف، زمانی که کهن سالی، ناتوانی و سستی و بی حالی “معیارهای لنینیستی” را در بین بسیاری از سران کشور فرسوده بود، آندروپف زندگی فروتنانه ای داشت و به “شیفته کار” شهرت یافته بود.
کمونیست ها به محول شدن حل مشکلات به آندروپف، به نظرات اصلاحی او و تحقق قطعی تغییرات امید بستند. استفن کوهن، دانشمند امریکیی بر آن بود که آندروپف “اصلاح طلب ترین” و یگانه عضو پولیت بوروی برژنف بود که کمونیست های ارتدوکس برای پرداختن به اصلاحاتی عاقلانه و هشیارانه، به او اعتماد داشتند. یگورلیگاچف گفت: “آندروپف از آن موهبت نادر و حقیقی رهبری برخوردار بود که وظیف کلی به زبان کاربردی مشخص برمی گرداند. “ لیگاچف بر آن بود که آندروپف “دید روشنی” از چشم انداز تحولات کشور داشت و برخلاف گورباچف “از سرهم بندی کردن و کارهای اتفاقی بیزار بود. “ در همین حال، او “با درک ضرورت پاره ای تغییرات کیفی و عمیق، نوسازی سوسیالیسم را طراحی کرد. “
تحلیل های آندروپف از مشکلات اتحاد شوروی و سیاست پیشنهادی او در سه سخنرانی که در نوامبر و دسامبر ۱۹۸۲ و ژوئن ۱۹۸۳ در برابر کمیته مرکزی یراد کرد و در مقاله ای که به مناسبت یکصدمین سال درگذشت مارکس در ۱۹۸۳ به رشته تحریر درآورد انعکاس یافت. شگفتی آور نبود که آندروپف بر مسائل اقتصادی تمرکز یافته بود. سال ۱۹۸۲ نه تنها بدترین شاخص بهره وری کار و رشد اقتصادی را در تاریخ شوروی به ثبت رساند، که چهارمین سال پیاپی کاهش در محصولات کشاورزی را به نمیش گذاشت. آندروپف در نخسیتن بیاناتش به عنوان دبیرکل، خطاب به کمیته مرکزی، طرح اصلاحاتی را ارائه داد که می بیست راهنمای دوران کوتاه تصدیش می بود. سخنان او با عنوان “هر چه بهتر کار کنیم، بهتر خواهیم زیست” مشکلات عمده ای را که در برابر کشوربود به اختصار مطرح ساخت: ناکار آمدی، ضیعات، بهره وری ضعیف، فقدان انضباط در کار، رشد کند در شاخص های زندگی، و ناکافی بودن کمی و کیفی برخی کالاهای مصرفی و خدمات — به ویژه مسکن، غذا و مراقبت های بهداشتی. او در تعریف مشکل مواد مصرفی تلقی اش را از نگرش خروشچف متمیز ساخت. آندروپف تاکید داشت که استانداردهای زندگی به رقابت ساده با غرب در درآمد های بالاتر و اشیای مادی بیشتر خلاصه نمی شوند. بلکه شاخص های زیستی سوسیالیستی مفهومی به مراتب فراتر از آن دارد: “رشد آگاهی و سطح فرهنگی”، “مصرف معقول”، “رژیم غذیی عاقلانه”، خدمات عمومی با کیفیت، و استفاده مناسب از اوقات فراغت، هم از نظر اخلاقی و هم زیبا شناختی. “
آندروپف همچنین از هجوم به مشکلات اقتصادی از راه “بهبود رادیکال برنامه ریزی و مدیریت” در سطوح بالای جامعه شوروی و بهبود انظباط وانگیزه ها در سطوح پیین جانبداری می کرد. در موارد بسیاری، ضرورت داشت مدیریت کوچکتر و ساده تر شود.
از آنجا که انتخاب شیوه های تولید نو می توانست تحقق یک طرح صنعتی را به تاخیر اندازد، آندروپف تشخیص داد که برنامه ریزی و مدیریت جاری، اغلب، بکارگیری وکاریی کامپیوترها، روبوت ها، و تکنولوژی انعطاف پذیر را مختل می سازد. تغییری در”شیوه های برنامه ریزی” و “انگیزه های مادی” می بیست تضمین کند “آنهیی که جسورانه تکنولوژی نوین را به خدمت می گیرند خود را متضرر نیابند. “ آندروپف متوجه شد که بعضی کارشناسان برآنند که مشکلات اقتصادی به سبب تمرکز بیش از حد رخ داده است و حل آن ها اعطای استقلال بیشتر به بنگاه ها، مزارع اشتراکی و دولتی را طلب می کرد.
او بر اساس تجربه شخصی در مورد تمرکززدیی دوران خروشچف و کادار، می دانست که ین کار می توانست به تنگ نظری [ خود بینی محلی] و نابرابری منجر شود. آندروپف اساس تمرکززدیی را رد نمی کرد، اما روندی را که بعدا گورباچف در پیش گرفت، یعنی با غرق شدن شتابزده در تمرکززدیی مخالف بود. آندروپف می گفت لازم بود “با احتیاط عمل شود، در صورت لزوم امتحان شود، و تجربه کشورهای برادر مورد توجه قرار گرفته، سنگین و سبک شود، از همه مهمتر، هرگونه بسط و گسترش استقلال بید با “مسئولیت بیشتر و توجه به منافع تمامی خلق” همراه و ترکیب باشد.
آندروپف با هم سطح سازی دستمزد، آن گونه که در زمان خروشچف رخ داد، همچون نقض اصلی بنیادین سوسیالیستی “به هرکس به اندازه کارش” به شدت مخالفت کرد. او عقیده داشت که دستمزدهای بالا، بدون افزیش بهره وری، تقاضیی را موجب می شود که نمی تواند تحقق یابد و بدین ترتیب کمبودها و دیگر”عوارض زشت”، چون بازار سیاه را پدید می آورد. به درستی برآن بود که یجاد انگیزه ها بیش از پاداش می توانستند کار ساز شوند؛ آن ها برانگیزاننده کار کیفی و هم پیوندی فعالیت ها و طرح های جمعی و تمامی خلق می شوند.
در امور خارجی، آندروپف هیچ میانه ای با آن نوع عقب نشینی ها و امتیاز دهی های یک طرفه ای، که مشخصه سیاست خارجی گورباچف بود، نداشت. آندروپف سیاست هم زیستی مسالمت آمیز و پرهیز از جنگ را تائید می کرد، اما بر تداوم فراگیر و بین المللی اصل مبارزه طبقاتی پای می فشرد. در دهه ۱۹۷۰ بارها هشدارداد که امپریالیست ها با عنوان کردن مسئله “ناراضیان” و “حقوق بشر” و افزیش برنامه های رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی عملا کارزار یدئولوژیک و سیکولوژیک به ضد اتحاد شوروی را شدت بخشیده اند. آندروپف در نخستین سخنرانی اش در مقام دبیرکل اعلام داشت که سیاست خارجی اتحاد شوروی “درست به همان گونه که بود” باقی خواهد ماند. در آن زمان، افغانستان نقطه مرکزی مبارزه بین المللی بود، و در ین موضوع، آندروپف تزلزلی نداشت. ماه ها پیش از دبیرکل شدن، اعلام داشت که ح. ک. ا. ش به وظیفه انترناسیونالیستی خود وفاداراست و برای تقویت “همبستگی و همکاری با برادران هم طبقه خارجی اش” هر آن چه بتواند انجام خواهد داد. در روزهای انتخاب شدن به دبیرکلی، آندروپف به رئیس جمهور پاکستان اخطار داد از تظاهر به ین که در جنگ به ضد افغانستان همکار یالات متحده نیست دست بردارد و به او اطمینان داد که “اتحاد شوروی در کنار افغانستان باقی خواهد ماند. “
آندروپف کوشید تا چشم انداز صلح با یالات متحده را بهبود بخشد، اما جای چندانی برای ابتکارات تازه منظور نکرد. او در پیین ترین حد روابط شوروی — آمریکا، زمانی بر سر کار آمد که سفیر شوروی در امریکا، آناتولی دوبرینین آن را “جنگ سرد نوین” نامید، امری که با کارتر آغاز و در زمان ریگان بدتر شد. پس از آن که ریگان اتحاد شوروی را “امپراطوری شر” نامید و طرح هیی را برای ابتکار دفاع استراتژیک اعلام کرد، مناسبات شوروی — امریکا به حالتی رسید که آندروپف “رودررویی بی سابقه” اش نامید. تلقی آندروپف از یالات متحده را ین باورشکل داد که “صلح نمی تواند با تکدی از امپریالیست ها بدست ید. تنها با تکیه بر قدرت شکست ناپذیرنیروهای مسلح شوروی می تواند برپا شود. “ در نتیجه، آندروپف پیشنهاد بی تناسب “گزینه صفر” ریگان را رد کرد، گزینه ای، که به موجب آن هر گاه اتحاد شوروی کلیه موشک های با برد متوسط مستقر در اروپا را برمی چید، یالات متحده از استقرارموشک های با برد متوسط در اروپا خودداری می کرد، اما موشک های با برد متوسط اروپای غربی باقی می ماند )که بعدها گورباچف به آن تن در داد( آندروپف به آن چه مصالحه یک طرفه اش می دانست هیچ میانه ای نداشت. آندروپف می گفت: “تمامی تجربیات” اتحاد شوروی نشان داده است که “نمی توان به امید دستیابی به صلح، کلاه در دست به سوی امپریالیست ها رفت. “ در مقابل، آندروپف پیشنهادات خلع سلاح متعددی براساس برابری دقیق ارائه داد، و کاملا روشن ساخت که اتحاد شوروی به هیچ چیز کمتر از آن تن نخواهد داد.
آندروپف، در همان دوره کوتاه رهبری اش، در برخورد با یالات متحده انعطاف و ابتکار مناسبی نشان داد. در پی نزدیک به دو سال قطع مذاکرات، او آغاز دوباره مذاکرات با واشنگتن در سطوح بالا را ترتیب داد. زمانی که ریگان نخستین بار با دوبرینین دیدار کرد و یگانه مسئله اصلی اش، تقاضای ویزای خروج برای پنته کستال را که در سفارت امریکا در مسکو پناهنده شده بود، مطرح کرد، آندروپف موافقت کرد و اجازه داد پنته کستال شوروی را ترک کند. با آن که آندروپف بر ین باور بود که ریگان در پی برتری نظامی و حتی به فکر نخستین ضربه هسته ای است، رهبر شوروی به مذاکره کنندگان نظامی اش توصیه کرد که از تهدید به ترک مذاکرات دست بکشند، و خود کانال های ارتباطی محرمانه ای را که از دوران کارتر مسدود شده بود از نو گشود. همچنین به دوربرینین توصیه کرد نسبت به هر نشانه ای از تمیل ریگان بر ین بهبود مناسبات گوش به زنگ و هشیار باشد. در پیان، تلاش های آندروپف برای گشودن باب مذاکره با یالات متحده، به نتیجه چندانی نرسید.
به همین ترتیب، آندروپف در مقیسه با گورباچف نسبت به دموکراسی سوسیالیستی، ناسیونالیسم و اقتصاد ثانوی رویکردی روشن و با ثبات داشت. او نقض قانون سوسیالیستی و دموکراسی حزبی توسط استالین را در کارنامه اش منظور می کرد، اما حق انقلاب و ضرورت دفاع با قدرت از خود را اعلام داشت. آندروپف به هیچ صورت علاقه ای به مظاهر اقتصاد ثانوی نیز نداشت. هیچ یک از وجوه زندگی شوروی بیش از “مال اندوزی”، “غارت ثروت مردم” و استفاده از موقعیت های اجتماعی به منظور “ثروت شخصی” انتقاد و یراد آندوپف را برنیانگیخت. آزمندی وطمع کاری نمی توانست به سود سوسیالیسم مهار یا تشویق شود. ین خصیصه بازتابی از ارزش های بورژویی بود که سوسیالیسم می بیست فراتر از آن می رفت. در مقاله ای که احتمالا آخرین کارش بود، آندروپف می گوید: “تبدیل “مال من به مال ما”. . . روندی بلند مدت و چند وجهی است که نبید ساده انگاشته شود. حتی زمانی که مناسبات سوسیالیستی به طور قطعی استقرار یافت کسانی همچنان عادت های اندیویدوالیستی، تلاش برا ثروتمند کردن خود با هزینه دیگران و به حساب و هزینه جامعه را حفظ و حتی بازتولید خواهند کرد.
دلیل بسیاری بری ین فکر وجود دارد که تلقی آندروپف از اصلاحات می توانست کارآمد باشد. او بعنوان یک رهبر کمونیست همه چیز را برای پیشبرد نظراتش در اختیار داشت بجز سلامتی تن. بدبین هیی چون دیمیتری ولکوگونف )مورخ( بر آن بودند که دوران آندروپف چندان “تاثیرگذارنبود. “ با ین همه، آندروپف در آن پانزده ماه زمامداری اش کار بسیار انجام داد، که به هر حال فرصت کوتاهی بود تا اصلاحات را در سراسر جامعه به ثمر رساند. با توجه به ینکه بیماری، او را در نیمی از دوران زمامداری اش روانه بیمارستان کرد دست آوردهیش در مجموع بسیار موثر بود و جانشین او فاقد توان و ظرفیتی بود که آن چه آندروپف آغاز کرد ادامه دهد. ولکوگونف اذعان دارد که دبیرکل بعدی، کنستانتین چرنینکو “شخصیتی متوسط، نه چندان تحصیل کرده، فاقد دید لازم برای یک رهبر حزب و دولت” بود.
اقتصاد زیر زمینی
سرانجام قدرت را
در شوروی قبضه کرد
اقتصاد ثانوی
اقتصاد سیه ا. ج. ش. س. و دیگر وجوه زیرزمینی اش — اختلاس، فساد، جنیت سازمان یافته- در نهیت به فروپاشی نظام کمک کرد. . . [ین وضع] به آلودگی بسیاری از دستگاه هی حکومتی و کنترل درونی هرم حزبی — دولتی و قطع یا تضعیف خط ارتباط عمودی با مقامات منجر شد. بطوری که منافع و علیق شخصی) یا گروهی( نومن کلاتورها (مقامات) را به منابع جدید و غیر رسمی ثروت و قدرت سوق داد و ین پی آمدهای شومی برای امپراتوری، اتحادیه، نظام، و اقتصاد داشت.
گریگوری پروسمن
ولادیمیرج. ترمل و میشل آلکسیف
اقتصاد سیه کاستی های بازار مصرف را تخفیف داد، و در عین حال، رشد آن را تحریک کرد. . . وجود کاستی ها رشد گروه های تبه کار اقتصادی سازمان یافته را پدید می آورد و پس از آن به بی ثباتی اقتصادی — اجتماعی و سیاسی جامعه منجر می شود.
در همین زمان، کسانی در اتحاد شوروی مجذوب ین افکار شدند. چنین اندیشه ای درباره بازار آزاد در درون اتحاد شوروی با روند سوسیال دموکراتیک که از مدت ها قبل جریان داشت جفت و جور شد.
بری ریشه دار شدن و ماندگاری چنین اندیشه هیی در جامعه شوروی و در حزب کمونیست می بیست چیزی بیش از سنت ها، علیق، و نیروهی خارجی در کار می بودند. یک بخش یا یک قشر در اتحاد شوروی قاعدتا می بیست سهمی بیش از روشنفکران در آن افکار داشته باشند. در دهه های نخستین تاریخ شوروی، چنین علاقه هیی در طبقه دهقانان بود، و ین ها به وسیله قشرهیی با پیش زمینه دهقانی و سرمیه داران پیشین، یعنی نپ من ها، که به بازگرداندن موقعیت پیش از انقلابشان امیدوار بودند، تکمیل می شدند. همین که اتحاد شوروی دهقانان را در مزارع دولتی و مزارع اشتراکی به صورت کارگران کشاورزی درآورد و با صنعتی کردن کشور طبقه کارگر بس بزرگی را آفرید، از شالوده دهقانی بری اندیشه هی شبه کاپیتالیستی فرو کاست. ارقام زیر بیانگر ین تغییرشکل اند :
پیش از توضیح و برشمردن نتیج و پیامدهای اقتصاد ثانوی، در وهله نخست لازم است اقتصاد ثانوی تعریف شود، کارکردش را در ادبیات سوسیالیستی به بحث گذارد، جلوه های گوناگونش وصف شود، تاریخش باز گفته شود و حجم و اندازه اش برآورد شود. ما اقتصاد ثانوی را فعالیت اقتصادی به منظور در آمد خصوصی اعم از قانونی یا غیرقانونی تعریف می کنیم. برای شمول هر دو شکل قانونی و غیرقانونی کسب پول خصوصی دو دلیل محکم وجود دارد. نخست، تعریفی که به وسیله گریگوری گروسمن و دیگر دانش پژوهان اقتصاد ثانوی به کار گرفته شده است، و از ین رو با استفاده از تعریفی مشخص و ثابت به هنگام رجوع به مطالعاتشان ابهام و آشفتگی کاهش خواهد یافت. دوم، فعالیت اقتصادی خصوصی مناسبات، ارزش ها و اندیشه هیی را پرورش می دهد که با فعالیت اقتصادی جمعی متفاوتند. بدین لحاظ می تواند خطری را متوجه سوسیالیسم کند. شوروی ها ین نکته را در جریان اجرای نپ درک کردند، همان گونه که کوبیی ها در ارتباط با اجازه برای سرمیه گذاری خارجی و فعالیت خصوصی در دوران معروف به دوران ویژه درک کردند. بدین جهت، فعالیت اقتصادی خصوصی فراگیر، اعم از قانونی یا غیرقانونی، می تواند برای سوسیالیسم مسئله ساز شود.
وجه غیرقانونی اقتصاد ثانوی، یا فعالیت بازار سیاه، البته، تنها در جوامع سوسیالیستی روی نداد. در کاپیتالیسم فعالیت اقتصادی غیرقانونی اشکالی چون فحشا، حساب سازی بمنظور فرار از مالیات، و فروش قرص ها و مشروبات ممنوع به خود گرفت. در سال های ممنوعیت، فعالیت بازار سیاه امریکا در فروش غیرقانونی الکل و در دوران جنگ دوم جهانی در فروش لاستیک ماشین، شکر و دیگر تولیدات جیره بندی ابعاد بس بزرگی یافت.
از آنجا که سوسیالیسم نسبت به کاپیتالیسم طیف وسیع تری از فعالیت اقتصادی خصوصی را منع می کرد، فعالیت بازار سیاه مشکل بالقوه بزرگتری را موجب می شد. بعلاوه، از آن رو که انقلاب های سوسیالیستی در جوامعی به وقوع پیوست که از نظر اقتصادی در حال توسعه بودند، و ضرورت هزینه های سرمیه ای و امنیت ملی مستلزم محدودیت سرمیه گذاری در کالاهای مصرفی بود، تقاضا برای پاره ای از کالاهای مصرفی همواره بیش از عرضه بود. ین وضع به نوبه خود به یک نظام توزیع منجر می شد که مستلزم صف ها یا کوپن های جیره بندی بود. هر قدر شمار فعالیت های اقتصادی فوق الذکر بالاتر و میزان کمبود کالاهای مصرفی فزونی می یافت وسوسه نقض قانون و توسل به حیله و تزویر بیشتر می شد. برای مقابله با ین وسوسه، جوامع سوسیالیستی به پیکار آموزشی شدید و تقویت قانونی پر توانی دست زدند.
هر چند وجود بازارهای سیاه در سوسیالیسم توسعه نیافته طبیعی و ریج است، وجود و رشد اقتصاد ثانوی در اتحاد شوروی ممکن است برای مارکسیست ها و دیگران تعجب آور باشد. در چنین صورتی ین غافلگیری ناشی از قصور اقتصاددان ها در بازشناسی دقیق اقتصاد ثانوی است. مباحث مارکسیستی عمومی درباره اقتصاد شوروی، در واقع، فاقد هرگونه توضیحی در زمینه اقصاد ثانوی است. موریس داب، مارکسیست بریتانییی، در کتاب توسعه اقتصاد شوروی از ۱۹۱۷ چاپ ۱۹۴۸ ، بسط یافته و تجدید نظرشده در ۱۹۶۶ ، صرفنظر از دو اشاره به بازارسیاه در دهه ۱۹۲۰ ، هیچ مطلبی درباره بنگاه های خصوصی قانونی یا غیرقانونی اظهار نکرده است. تا ۱۹۸۰ ، به استثنای ت. ای. کوریاجینا، اقتصاددان شوروی، اکثر اقتصاددانان شوروی اقتصاد ثانوی را نادیده گرفتند. هیچ گونه بحثی در متون استانداردی چون کتاب های اقتصاد سیاسی :
دوره فشرده، اثر لئونتیف؛
اقتصاد سیاسی: سوسیالیسم، به ویراستاری کوزولف؛
اقتصاد شوروی: دستاوردها و چشم اندازها، به ویراستاری سرکیسیان؛
اصول اقتصاد سیاسی، اثر نیکیتین؛
و مقالاتی درباره اقتصاد سیاسی، اثر یوری پوپف عنوان نشد.
گرچه اکثر اقتصاددانان مارکسیست، و در ین زمنیه اکثر اقتصاددانان بورژوا، فعالیت اقتصادی خصوصی را در درون سوسیالیسم نادیده گرفتند، برخی دانشگاهیان امریکیی، اروپای غربی، وشوروی، همانند سیا [CIA] در دهه ۱۹۷۰ نسبت به ین پدیده هوشیار و گوش به زنگ شدند و از آن پس آن را به مطالعه گذاردند. در واقع، اقتصاد ثانوی شوروی اندیشه یجاد کرسی تازه ای در کار آکادمیک یالات متحده را بارور کرد. ۱۹۸۵ ، گریگوری گروسمن از دانشگاه کالیفرنیا- برکلی و ولادیمیر ترمل از دانشگاه دوک انتشار جزوه های برکلی — دوک اوکی ژنال پی پیرز را درباره اقتصاد ثانوی اتحاد شوروی آغاز کردند. بین سال های ۱

Originally published at http://www.esalat.org.



source https://medium.com/@golstar/%D8%AE%D9%8A%D8%A7%D9%86%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D9%84%D9%8A%D8%B3%D9%85-1d1b6faf722d?source=rss-8c767f30b98d------2

نظرات