که بماند این روایت

درود

می خواستم کمی روایت کنم تا بماند برای برای آینده های دور و نزدیک که من به عنوان یک من، در این روز ها چه دغدغه هایی در سر داشتم.

از آنجایی که به دلیل تیزی قلم من و طولانی بودن متن هایم، خواندنشان ترجیح افراد نیست؛ متنم را دسته بندی کرده ام در موضوعات متفاوت تا دیگران اگر قصد گفت و گو و تبادل نظر دارند به راحتی بتوانند فقط قسمتی از متن را بخوانند.

موضوعاتی که به آن پرداخته شده:

رسانه ی ویرگول

سایبری ( 313 ، علی کریمی و ایران اینترنشنال )

خارج‌نشین های ما و سلطنت طلبی

تعریف آزادی و احترام

فرهنگ تجاوز، ناموس، عمامه پرانی و برابری جنسیتی

برهنگی

شعار ها ( زن، زندگی، آزادی و مرد، میهن، آبادی )

تئوری توطئه

چگونه شد که برانداز شدیم؟ ( + اولویت های شخصی )

اتحاد و اسلام ستیزی و قومیت ها و نقد افراد( + قشر خاکستری )

ظلم جهانی

اعتصابات سراسری

فوتبال سیاسی

جنایت در مدارس ( تبریز، ماهشهر )

بحث با ارزشی ها

تا الان که من متوجه نشدم کسی رو از طریق ویرگول دستگیر کنند ولی احتمالش خیلی بالاست.

در مورد اون ایمیل هم نظری ندارم و خب توضیحات ویرگول هم میتونه درست باشه.

دوستان میگن که اون ایمیل، برای آبان نود و هشت هستش تاریخش. شاید هم ویرگول همچین کاری کرده، ( ایمیل جوری بود انگار اون ایمیل رو یک مرجع قضایی خواسته بود و ویرگول تحویلش میداد. ) ولی خب حداقل من که اون دوران رو یادمه. اینترنت بسته شده بود و من به شخصه توی اون تایم پستی نوشتم ولی خب ویرگول اون رو از حالت انتشار خارج کرد. توی کامنت ها هم ما رسما حرف هایی زدیم که توی سال نود و هشت قفل بود، الان ترس ملت ریخته.

یا انتخاباتی که رییسی، رییس جمهور شد، یک حرف هایی زده شد که رسما تحویل دادنی بود.

به هر حال که من حقیقت رو نمیدونم ولی این پست برای این نوشته شده که من دیدگاهم و تجربه های خودم رو روایت کنم.

ما همه میدونیم که درصد تراکم ارزشی‌ها نسبت به جامعه به مقدار قابل توجهی در ویرگول بالاست و این خودش یک نوع تهدید هستش. کماکان که یکیشون به یکی از بچه ها گفته بود که من اگه از وقتم و جانم هم بگذرم، میرم پیگیری می کنم که تو رو تحویل بدم. ( فکر میکنم همتون می دونید که مخالفت با ج. ا یک جُرم هستش. )

به هر حال من پست هایی که فکر میکنم باهاشون مخالفم رو چندین بار میخونم.

چندتایی از ارزشی ها ناراحت بودند که ویرگول چیزی ازشون منتخب نمیکنه، مطالب برانداز یا نقد بر حکومت رو منتخب میکنه، پست هاشون در جدیدترین ها قرار نمیگیره و پست های نقد بر حاکمیت، دو بار در صفحه اول قرار میگیره، زمان زیادی رو منتخب میمونه و با لایک کم منتخب میشه. ( من این ها رو دیدم. )

خب به نظر من از هر دو طرف داره پست منتخب میشه، یعنی من هم ستایش حاکمیت و نقد بر میل به انقلاب مردم می بینم و هم مطالب نقد بر حاکمیت و برانداز می بینم. (حقیقتا یدونه پست برانداز دیدم و اون هم پست خودم بود که اونم برانداز نبود و قوانین جامعه حاصل از ج .ا رو داشت نقد میکرد. کسی جرات نوشتن پست برانداز رو نداره حتی خود من.)

در مورد جدید ترین ها، نمیدونم یک اختلال در سیستم هستش یا یک توطئه علیه ارزشی ها و یا یک دروغ توسط ارزشی ها ولی آخرین پست خودم رو چک کردم و دیدم که در قسمت جدیدترین ها حضور داشت.

من چیزی که از پست های منتخب مشاهده کردم این بود که به جز روایت دانشگاه شریف، همه پست ها زیاد توی منتخبان نمی موندند. چیزی که یادمه اینه که روایت دانشگاه شریف، یک هفته مونده بود در صورتی که بقیه پست ها دو الی سه روز توی منتخبان می مونند. ( پست های مربوط به انقلاب ایران منظورم هستش وگرنه نقد بر کتاب ها یا مطالب روانشناسانه ای دیدم که بیشتر از یک هفته هم در همین دو ماه اخیر بودند در منتخبان. )

و در ادامه چند اسکرین شات ببینیم.

خب از این ها که بگذریم، یکی از بچه ها گفته بود که متوجه شده ویرگول داره از بازدید هاش کم میکنه.

نمیدونم ربطی به محتوای پست اون شخص داره یا نه، واقعا نمیدونم.

ولی من رفتم یه سر به قسمت آمار زدم و دیدم پستی که یادم بود بیش از هزار تا بازدید خورده بود، الان پانصد تا بازدید رو نشون میده. اگر این یک اختلال در سیستم هستش، ویرگول به نظرم باید یکم زحمت بکشه برای رفع این اختلال.

به هر حال که این ها رو من برای رفع اتهام از رسانه ی ویرگول ننوشتم.

قضاوت خودم این هسش که دماغشو بکشن، همه رو لو میده و اگه لو نده هم، دماغشو نمیکشن و ناخوناشو میکشن تا همه رو لو بده.

خب، بپردازیم به موضوع سایبری ها ای آیندگان!

فکر کنم که می دونید معنی پروپاگاندا چیه. ( امیدوارم تجربه‌اش نکنید زیاد )

سایبری از نظر من، صرفا بسیجی خفته در پایگاه بسیج نیست که پول میگیره از حکومت تا نذاره مردم به هدف اصلیشون فکر کنند، به نظرم اکثر رسانه هایی که ما به عنوان معاند میشناسیمشون هم هدفشون همینه.

درسته که یک عده پول می گیرند تا این کار رو انجام بدن. من یکی رو به اسم میشناسم که پول میگیره “این کار” رو انجام بده و آخر اکانتش هم 313 هست توی اینستاگرام. ( هم خودش هم خواهرش. )

ولی اون صرفا کلیپ های عاشقانه و این رِلی برای رهبر میذاره، سخنان رهبری و رییسی رو توی مراسمات نشر میده،چهار تا فحش هم به ناقِدان حکومت و بعضی کشور ها میده و در مورد وضعیت کشورمون دروغ میگه.

توی بند بالایی یک کلمه رو پررنگ کردم. “این کار”

این کاری که ازش صحبت می کنیم و میگیم که سایبری ها انجام میدنش چیه؟ درگیر کردن و گمراه کردن مردم!

این کار، نمیتونه کار یک بسیجی خفته در پایگاه بسیج باشه. کار اون کسی هم که من میشناسمش، نیست.

این کار رو من از رسانه هایی که اسمشون معانده، خیلی می بینم.

بی بی سی که وضعش از خیلی وقت پیش معلومه. منوتو هم که دو هفته میشه اکثرا دارن تحرمیش می کنن.

صدای آمریکا که من همیشه ازش اسم شنیدم، چرا دروغ تا حالا خبری ازش نخوندم. ولی خب سرچ که کردم اصلا منبع مالیش آمریکاست و معلومه که عاشق چشم و ابروی ما نیست.

میمونه ایران اینترنشنال. جدیدا برای خبراش، منبع ارایه نمیده و در حذف شدن بقیه رسانه ها، داره بدجور میتازونه. تیتر های مهمی که میزنه شامل این میشه که فلان آخوند چی گفت بهمان آخوند چی گفت. نه از زندانی ها خبری میزاره و نه هیچ چیزی.

رسانه ی توانا رو هم زیاد دیدم ولی چیزی در موردش نمیدونم. راستی مگه رسانه ی امید دانا نیست؟! چیزی که ازش یادمه همینه. اگه همونه که فکر میکنم پس اونم منتفی هستش.

دو رسانه ای هم که میگن مردمی هستش: هه نگاو و جوانان محلات تهران.

اولی رو چیزی در موردش نمیدونم ولی دومی، گاف هایی داشته.

در مورد بقیه رسانه ها چیزی نمیدونم و اسمی هم به جز این ها ندیدم تا جایی که یادمه.

پس چه کنیم؟ به نظر من که باید آرامشمون رو برای هر خبر حفظ کنیم. خودشون گفتن هر دو پای حسین رونقی شکسته و بعدش خودشون گفتن پاهاش سالمه. به ویدیو های گرفته شده توسط مردم و روایت ها بها بدیم و با هم تبادل نظر کنیم. چیزی که وجود داره اینه که برای هدفی که وجود داره ما هیچ کاری رو تنهایی نمیتونیم انجام بدیم. گروه های کوچک قدیمی بهترین گزینه هستند. قابل اعتماد و پیشرو.

و اینکه باید بشنویم! در مورد هر چیزی از هر نظر فکر کنیم و خیلی مهمه که نظر خیلی ها با عقاید مختلف رو در مورد یک اتفاق بشنویم.

حقیقتی که وجود داره اینه که: ما تحت سلطه ی رسانه هستیم و داریم بمباران خبری هم میشیم.

چطور شد که یهو همه مردم برانداز شدند؟ رسانه

چطور شد که برخی جنایات پوشش داده میشه و برخی جنایات نه؟ رسانه

چطور قبلا مردم با زندگیشون مشکلی نداشتند و به مسایل اجتماع اهمیتی نمی دادند و الان انقدر به همه چیز دقت می کنند و متوجه یک چیز هایی می شوند؟ رسانه!

منظورم این نیست که ما علام حلقه به گوش همیشگی رسانه هستیم ولی اونی که شعورش و ذهنش می کشید بعضی چیز ها رو، چیزی که ما الان می فهمیم رو پنجاه سال پیش میدونست.(چهل و چهار سال پیش فکر کنم!)

ما الان میدونیم که حقمون رو خوردن و لیاقت ما این نیست ولی رسانه این رو به ما فهموند حالا به هر نیتی. اینکه ما میدونیم که حقی و لیاقتی داریم و نسل های قبلی ما نمیدونست، کار رسانه هستش.

به هر حال که ما هیچوقت نمیتونیم نیت پشت یک چیز رو دقیقا بدونیم. ولی باید یکم از گذشته درس بگیریم.

نقطه ضعف نیت بد در رسانه این هستش که رسانه ابزاری برای دیدن نیت خوب هم هست. ( فرض بر این هستش که صحبت ها و کار هایی یک نفر بر طبق نیتش هستش! که این هم درست نیست. )

درسته که نیت خوب بالا نمیاد و توسط همه دیده نمیشه ولی دیده میشه!

خب از این ها که بگذریم، من یک توصیه ی خوب گرفتم از یکی: هر کی که مثل تو صحبت میکنه دوستت نیست و هر کی که مثل تو صحبت نمیکنه، دشمنت نیست.

برای مثال علی کریمی، ازش انتظار شعور اجتماعی ندارم ولی ازش انتظار نقدپذیری دارم که نقدپذیر نیست! از این ها گذشته، زیاد خبر دروغ و به دردنخور منتشر میکنه و این خیلی ضربه میزنه.

یه مثال بزنم: ( من شنیدم که انقلاب 57 رو بعدا خمینی به اسم خودش زد ولی فرض رو بر این می گیریم که خمینی رهبر اون دوران بوده که مردم قبولش داشتن. )

تصور کنید ما الان دوران پهلوی هستیم و خمینی که رهبر اعتراضات اون زمان مردم بر علیه شاهنشاهی بوده، میگه که صد نفر توی زندان سیاسی توسط یک ژنرال، به قتل رسیدن و این خبر هم درست هست. خمینی میگه که من صد و یکمین نفر بودم که فرار کردم از زندان و باید ما اعتراض کنیم بر علیه این جنایت. فرداش که قراره مردم برن عمه ی حکومت رو به داییش پیوند بزنن، خبر درمیاد خیلی موثق و با تحلیل منطقی که خمینی اصلا اون زمان زندان نبوده بلکه توالت بوده. و این خبر هم درست هست. الان چی میشه؟ هممون می دونیم که چی میشه!

این اتفاقی هست که برای ما میفته در چهل و چهار سال حکومت ج . ا

الان که سرعت نشر خبر ها بالا هست، قضیه پیچیده تر هم میشه!

موضوع بعدی که شاید من متعصبانه دارم باهاش مخالفت می کنم، سلطنت‌طلبی یا به مثابه ای دیگر و درست تر، پهلوی‌طلبی هستش.

چیزی که مطمئنم اینه که خانواده ی پهلوی به خاطر پهلوی بودنشان نمی تونند سیاستمدار ایران باشند.

چیزی که مطمئن نیستم این هستش که آیا سیاستمدار لایقی هستند یا نه.

صحبت های سلطنت طلب ها رو شنیدم و متوجه شدم که یک کشور با حکومت سلطنتی هم میتونه موفق باشه و آزادی بیانی داشته باشه که یک فحش رکیک یا یک نقد بزرگ به خانواده سلطنتی رو روی تیشرتش بنویسه و توی شهر و پارلمان کشور قدم بزنه و مسئولیت مهمی در اداره کشور داشته باشه.

چیزی که متوجه نیستم اینه که وقتی میتونیم این رو داشته باشیم، چه لزومی برای برقراری سلطنت موروثی در ایران هستش دوباره؟ چه نیازی هست به برقراری دوباره ی سیستم سلطنت در ایران؟

اگر دلیلتون این هست که شکوه ایران به خاطر حکومت سلطنتی بوده تا به حال که خب حرفتون درسته ولی ناقصه زیرا که ذلت ایران هم به خاطر حکومت های سلطنتی هم بوده.

اگر دلیلتون اینه که سلطنت میتونه مردم رو متحد کنه که مخالفم.

درسته که مردم تحت تاثیر جو رسانه ای و سندرم از دست دادن، پهلوی دوست هستند ولی هر چقدر هم که مستند های ساخته شده در ده سال اخیر، سعی در شکوهمند نشان دادن دوران پهلوی هسند، همانقدر هم حقیقت، روایت و تاریخ چیز دیگر و مخالفی هست.

جو جدیدی که به وجود آمده می گوید که در دوران پهلوی نیاز به انقلاب نبود و باید اصلاح میشد، نظر من با خواندن مطالب مخالف و موافق این جمله این است که: آن زمان هم نیاز به انقلاب بوده، فقط نتیجه ی اشتباهی داده است!

می گویند که: شاه هرگز به بچه مدرسه ای ها کاری نداشت ولی این حکومت، بچه کش است.

چیزی که انسان هایی که هنوز زنده هستند، مشاهده کردند این هست که: جمله ی اول اشتباه است!

موضوع دیگر، پرچم شیر و خورشید است! شکل پرچم زیاد برای من مهم نیست و فکر میکنم حس منفی ای که از شیر و خورشید می گیرم به خاطر فیلم های بعد انقلاب صداوسیمایی هست که دیدم.

ولی اگر قرار بر این باشد که نظر هر شهروند، مهم باشد من به سفیدی خالی رنگ میدهم.

فعلا هم در این برهه زمانی، برام مهم نیست هر کس چی وسطش میزاره، مهم اینه که نماد فعلیش برداشته بشه.

بحث دیگر، خارج نشین های ما!

خیلی مفید هستند و خبر ما رو می رسونند به گوش همه. پیگیر ما هستند. هنر های اعتراضی بسیار عالی ای میسازند و تجمعاتشان دلگرم کننده است. امیدوارم که فقط در امنیت باشند و زیاد سر چیز هایی که به باور شخصی هر کس مربوط است، از هم کینه به دل نگیرند. به هم پریدن، توی سر هم زدن و بحث و جدل طبیعیست. همین!

چالشی در ویگول در جریان هست که مردم نظرشون رو در مورد تعریف آزادی بیان می کنند.

من هم می خواستم نظرم رو بیان کنم.

به نظر من آزادی یعنی برای انتخاب کردن، امنیت داشته باشی.

و تعریف ما از آزادی خیلی با هم فرق میکنه. سر یه چیز هایی توافق داریم ولی وقت حدودی براش تعیین می کنیم، اختلاف نظر داریم.

خیلیا معتقدن باید در حدی در جامعه آزادی وجود داشته باشه که عرف و نظر اکثریت تاییدش کنه ولی من به عنوان کسی که نظر عرف رو در خیلی چیز ها محترم نمیدونم، باهاش مخالفم.

ما انسان ها اولویت های متفاوتی با هم داریم و این تفاوت دغدغه ها رو میسازه. ما باید به این تفاوت دغدغه ها و اقلیت ها احترام بذاریم.

همینجا منظورم رو از فعل احترام گذاشتن بگذارید مشخص کنم!

منظورم از احترام گذاشتن این نیست که طرف مقابلمون رو در فحش ها به قسمت ناحیه تناسلی محدود نکنیم.

منظورم این هستش که فردیت و حقوق یک فرد رو به عنوان یک انسان، به رسمیت بشناسیم.

این یک جمله، تعریف من از احترام گذاشتن هست.

حالا می خوام تعریفم رو از آزادی مدنی بیان کنم: آزادی مدنی یعنی قانون و سیستم اداره ی کشور، به من احترام بگذاره.

چیزی که به نظرم ما توی این انقلاب باید دنبالش باشیم، آزادی مدنی هستش. و به نظرم تمام مطالبات ما باید از یک دید بررسی بشه: آزادی مدنی!

و یک به نظرم دیگر اینکه به نظرم باید توی زندگی شخصی هم باید به دنبال دو چیز باشیم: آزادی و احترام

من توی نوشته ی قبلیم هم اشاره کرده بودم که انقلاب علیه حاکمیت اصلاح ناپذیر خیلی واجبه ولی بزرگترین و سخت ترین انقلاب ما، انقلاب درونی هر شخص و فرهنگمون هست.

فرهنگ تجاوز!

قبل از اینکه تعریفی از تجاوز ارایه کنم، باید بگم که متاسفانه تجاوز در فرهنگ و عرف ما بسیار عمل پسندیده ای هست.

خب حالا مفهوم تجاوز : آسیب رساندن و یا کتمان کردن حقوق دیگران

یک تعریفی هم برای تجاوز وجود داره که میگه: وادار کردن یک انسان به انجام عملی بدون رضایت

که من فرقی میان این دو تعریف نمی بینم.

من درک میکنم که واژه ها حساسیت ما را بر می انگیزند و مفاهیم متفاوتی برای هر شخص دارند و وقتی می گوییم، فرهنگ ما مردسالار است، لابد به گونه ای است که به تمام زنان تجاوز می شود و به هیچ مردی تجاوز نمی شود.

اما دوستان من معتقدم که عرف جامعه ما، حاصل دیدی هست که مرد را سوپرهیرو می‌پندارد و زن را جزو مال و دارایی او حساب می کند. نام آن را مردسالاری میگذارم.

آری این روز ها کم شده که در ذهن مردی، زن جزو مال و منالش باشد و کنیزش باشد و کم شده که در ذهن زنی، مرد سوپرهیرو و نجات دهنده باشد و او خودش را کنیز او به حساب بیاورد.

کم شده، حتی کم رنگ شده ولی از خشونت آشکار به خشونت پنهان تغییر کاربری داده و هنوز در وجود ما رخنه کرده است.

ناموس پرستی و حفظ ناموس، از مصادیقش است که خشونتی پنهان است و هر از گاهی در چهره ی خشونت آشکار، خود را به ما نشان می دهد.

گفتم معنای کلمه ها و مفاهیم برای ما متفاوت است. عده ای می گویند که کلمه ی ناموس برای ما یعنی یکی را دوست داریم و از او دفاع می کنیم و به این معنا نیست که به ناموس خود تجاوز می کنیم.

خیلی زیباست ولی تا به حال شده وقتی دیدید که زنی، مردی را دوست داشت و از او دفاع می کرد، بگویید که آن‌مرد ناموس اوست؟ اگر واقعا این کلمه برایتان جنسیت ندارد و مفهومش را همان دوست داشتن می پندارید، کاری به این ندارم که به جای دوست داشتن چرا به آن ناموس پرستی می گویید؛ استفاده کنید.

ولی چیزی که به نظرم باید به آن توجه کنید این است که این کلمه چه قدر تا به الان کشته و زخمی داده است.

ناموس پرستی در کشور ما عملی پسندیده است و جامعه، انسان ها را به ناموس داشتن و ناموس شدن، تشویق و مجبور می کند.

چیزی که من تا به الان از روند ناموس داشتن و ناموس شدن دیده ام، تجاوز است. انگار که تجاوز کردن و تجاوز دیدن عادی می شود و جزو روتین های زندگی ما می شود.

مردان از این فرهنگ مردسالار بسیار رنج می برند و گاهی رنج است که می بینیم از رنج خود لذت می برند و به حقوق فردی خودشان تجاوز می کنند.

مردان به خاطر فرهنگ مردسالار، مجبورند خرج تعداد زیادی انسان بالغ و نابالغ را پرداخت کنند، مجبورند از مرز ها دفاع کنند و سرباز دولت ها باشند، مجبورند مثل یک سنگ رفتار کنند و احساسات خود را بروز ندهند و مجبورند پوشش و ظاهر مطابق میل جامعه را داشته باشند.

در شور انقلابی اخیر مردم، دیده شد که به مزدوران حکومت ( اجیر، جیره‌خوار، خودفروخته، عامل، مزدبگیر، مواجب‌بگیر ) تجاوز جنسی شده است یا باتون ( چوب‌دستی از جنس چوب یا پلاستیک که افراد پلیس و نیروی انتظامی به‌عنوان اسلحۀ سرد به کار می‌برند. ) در باسن و دهان آن ها فرو رفته است یا آن ها را برهنه کرده اند و در شهر می چرخانند.

قضیه این است که من هم با دفاع از خود موافقم؛ اصلا نوعی غریزه است. من هم در موقعیتی که یا من زنده می مانم یا کس دیگری و هیچ راهی نیست، تلاش می کنم که جان خود را نجات دهم و به جان او صدمه بزنم.

ولی این دیگر تجاوز است! نباید این اتفاق بیفتد؛ من سیستم قضایی این حکومت را قبول ندارم ولی در تشکیل سیستم جدید، اگر زنده باشم، باید ببینم روزی را که این تجاوز ها در میان بهبوهه ی شور مردم، گم نشده و بی جواب نمی ماند.

چیزی که وجود دارد این است که شور انقلابی بعضی ها، جلوی شعورشان را نگرفته، بلکه آن ها شعور درک تجاوز را ندارند.

چیزی که وجود دارد این است که از این تجاوز ها استقبال شد چون در عرف جامعه ی ما، تجاوز کار پسندیده ای است. همه ما در این جامعه بزرگ شدیم ولی باید جلوی این تجاوزپسندی خود را بگیریم.

موضوع بعدی، عمامه پرانی هست.

به نظر من که آری این نیز تجاوز است.

هر آخوندی موافق این نیست که زنان باید پوشش اسلامی داشته باشد. ( اصلا به فرض محال ) پس به نظرم باید این کنش اجتماعی را برای کسی که لایق این حرکت است، انجام داد. کسی که به پوشش سر دیگران کاری دارد باید به پوشش سرش کار داشت.

هرچند که در فضای مجازی دیدم برخی آخوند ها لباس و عمامه از تن کندند تا کنار مردم خود باشند.

همانگونه که من با فحش دهنده کاری ندارم و با کسی که فحش رو به خودش میگیره، کار دارم؛

با کسی که میگه شما می خواید لخت شید، کاری ندارم و با اونی که میشینه با این آدم بحث بکنه تا ثابت کنه که نمیخواد لخت شه، کار دارم.

دو صورت داره، یا شما میخوای لخت بشی که داره راست میگه و یا نمیخوای لخت شی که چرا خب به خودت میگیری؟

پوینت بها دادن به حرف این کوته‌فکر ها چیه؟

اون خودش میدونه که داره یه حرفی رو همینطور میندازه که یه مخالفتی کرده باشه، تو چرا جدیش گرفتی؟

موضوع دیگه، برهنگی اعتراضی هستش. چیزی که خیلی از افراد بهش معترضن و میگن که نباید انجام بشه چون ما مشکلی نداریما، قشر خاکستری مشکل داره باهاش و جامعه در حدی نیست که بتونه درکش کنه.

جالبه من از همه همینو میشنوم، پس اون قشر خاکستری کجاست؟

شاید براتون باورپذیر نباشه، قشر خاکستری ( همونی که نه میخواد اینا برن نه میخواد اینا بمونن ) یا می ترسه و به قشر سفید نمیپیونده که اون کلا از مخالفت می ترسه، نمیتونی قانعش کنی. یا هم انقدر براش مهم نیست که مثل تمام برهنگی های اعتراضی مردمان جهان از کنارش رد میشه.

یعنی قشر خاکستری از فرو رفتن باتون توی باسن یکی، متاثر نمیشه ولی از برهنگی یک انسان شبا نمیتونه چشم رو هم بزاره؟ خب مشکل خودشه.

بعدشم؛ اصلا فرض محال رو بر این بزاریم که برهنگی اعتراضی یک اشتباه هستش، در روند این شور ما، خیلی اشتباهات رخ دادن؛ چطور برهنگی اعتراضی رو انقدر همه می کوبوننش ولی یه نقد کوچیک از بقیه رو همه پسش میزنن که الان وقت نقد نیست، اتحاد به هم میخوره.

نه دوست عزیز، تو خودت با این قضیه مشکل داری. تو خودت توی یه جایی از وجودت، داری از این می ترسی. آره عزیزم، تو با اینکه کلی کتاب خوندی، پادکست گوش دادی، حرف های رونشفکر ها رو گوش کردی و خارجی ها رو با این کار تحسین کردی، هنوزم می ترسی ازش.

خب بپردازیم به اینکه اصلا برهنگی اعتراضی چیه؟ نوعی نافرمانی مدنی بر علیه قوانین نانوشته ی عرف و قوانین نوشته شده ی دولت هست برای اینکه نشان داده شود بدن یک انسان، برای سکس نیست و صرفا یک بدن و جزیی از طبیعت است.

بقیش رو چند تا نظر از بقیه میزارم.

به نظرم ما باید آخوند، جمهوری اسلامی و گشت ارشاد درونمون رو بکشیم.

الان این بحث ها در مورد ترس مردم از این هست که خانواده ها و مرد ها از این بترسند که نکنه زن های اطرافشون لخت بشند و نتونن اون ها رو کنترل بکنند ولی ما یک برهنگی دیگه هم داریم که در کشور و عرف ما، غیرقانونی هستش.

این برهنگی در جلوی چشم ها نیست، بهش میگن سکس!

سکس اسلامی نشده در عرف ما و در حکومت ما، جُرم هستش و ما حتی نمیتونیم توی تخت خودمون هم برهنه بشیم!

زیاد در موردش توضیح دادم، میرم که نظر خودم رو بیان کنم.

همونطور که گفتم، معنای کلمه ها برای انسان ها فرق میکنه.

اکثر کسانی که با این حرکت مخالف نیستند، میگن که برهنگی با لخت شدن فرق میکنه.

من فرقی براشون قایل نمیشم؛ برای من برهنگی یا لخت شدن یعنی اینکه هیچ پوششی بر روی تنت نداشته باشی. و خودت باشی و تنت.

توی پست های رهایی قبلیم، در مورد شرمم از بدن خودم صحبت کرده بودم. اینکه از وجودت و بدنت شرم داشته باشی و این توسط خشونتی به اسم عفاف و زیبایی از سوی جامعه به تو تحمیل بشه، فقط میتونم بگم غلبه بهش خیلی سخته.

این قضیه اونقدر تابو هستش که آدم احساس ناامنی میکنه که یعنی همه دارن به عنوان اسباب بازی سکسی بهت نگاه میکنند؟

به بدن مردان هم این دید هست، مخصوصا جدیدا. ولی حداقل پستان اون ها دید جنسی بهش داده نشده. ( در عرف ما وگرنه من حداقل میدونم که در آسیای شرقی، بهش جنسی پرداخت میشه. )

دید من به برهنگی خیلی شاعرانه و زیبایی شناسانه هست. من اگر یک هنرمند بودم قطعا از تن انسان و رهایی حاصل از برهنگیش، اثر های زیادی تولید می کردم.

به نظرم ما خیلی تابوش کردیم و مگه خارج از این هستش که دو نوع بدن در کل طبیعت شناخته شدمون از انسان داریم؟ ( استثنا هایی هم داریم )

نمیدونم چرا انقدر تابو شده ولی به نظرم در جهان لباس های دروغین، باید برهنه بود.

یک بحثی وجود داشت که آیا ما میتونیم در شعارهامون فحش بدیم یا نه؟

من خودم به شخصه هیچوقت یک فحش رو فریاد نمیزنم چون اعتقادی ندارم که واژن مادر سپاهی به ما یا خود اون سپاهی ربطی داشته باشه و به نظرم بی ربطه به خواسته ها و دغدغه های ما. و علاقه ای هم به رابطه با مادر و پدر یک بسیجی به خاطر سرعت اینترنت پایینم ندارم. ترجیح میدم خود اون بسیجی رو مقصر بدونم. ترجیح هم نمیدم که بشاشم به کسی، ترجیحم این هستش که حقم رو از اون کس مطالبه کنم.

ولی خب اگه این جمله یک سپاهی و بسیجی رو اذیت میکنه، بزار اذیت کنه. تصمیم خودشونه.

اینم چندمین بار توی این نوشته: فحش رو نمیفرستن، فحش رو دریافت میکنن.

میگن که برخی شعار ها رو ما خودمون نساختیم، مثلا “ژن،ژیان،ئازادی” و “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر”

برای من به شخصه مفهومی که از اون شعار دریافت میکنم، مهمه. نه اینکه چه کسی ساختتش.

اصلا اولی رو یک تروریست ساخته باشه و دومی رو یک مجاهد خلق، مگه بیراه میگه؟

دومی: داره راست میگه پس مشکلی باهاش ندارم.

اولی: ایده ی کسی که این شعار رو ساخته قبول ندارم و به نظرم هم تجزیه طلب ها، دارند از حقشون دفاع میکنند و تروریست نیستند ( تا جایی که من شنیدم و دیدم. )

ایده ی کسی که این شعار رو ساخته، خیلی طولانی بود و حوصله نداشتم که بخونمش. پس به یکی گفتم برام بخونه و توضیحش بده. خلاصه ی حرفش اینه که: زن، آفریننده، وجود دهنده و حیات بخش این هستی هست.

من با این مخالفم. آره، زن حیات بخش هست ولی به نظرم خیل یداره بزرگ نمایی میشه و ما بهتره در جامعه ی امروزی به افکار و اعمال انسان ها بها بدیم نه جنسیتشون.

موضوع بعدی: مرد، میهن، آبادی

این شعار وقتی معنا پیدا میکنه ( اون هم با نواقصی ) که زندگی و آزادی، یعنی بخش دوم و سوم این شعار رو به زن نسبت بدیم. اگر این کار رو انجام بدیم، بله بعدش باید میهن و آبادی رو به مرد نسبت بدیم که خب خراب میکنه همه چیز رو.

اونموقع هست که نقص ها شروع میشند. چرا زندگی و آزادی به زن و میهن و آبادی به مرد؟

تا زن ها آزادانه زندگی کنند و زندگی بسازند و مرد ها میهن را آباد کنند؟

منم لذت می برم از دیدن صحنه ای که زن ها فریاد می زنند “مرد، میهن، آبادی” و مرد ها فریاد می زنند “زن، زندگی، آزادی” اما بحث ما اینجا بر سر ایدئولوژی هاست.

به نظر من که با جنسیت زده نکردن و نسبت ندادن کلمه های زندگی و آزادی به زنان تمام این نواقص حل میشود.

من هم مخالف این هستم که این انقلاب زنانه هست اما زنان نماد این انقلاب هستند و این قابل انکار نیست.

منظورم اینه که کلمات زندگی و آزادی رو به یک جنسیت نسبت ندیم که مجبور بشیم برای جنسیت های دیگه معادلشون رو پیدا کنیم.

من به شخصه خیلی علاقه به خوندن تئوری های توطئه دارم و کلا تفریح جالبی هستن. از اینکه مک دونالدز از گوشت جنین انسان همبرگر میسازه تا علم اعداد و جدال بین عدد 8 و 9.

خیلی وقت ها اصلا باورشون کردم ولی هیچوقت بها ندادم بهشون.

چند تا تئوری توطئه وجود داشت که خیلی جالب بودن.

یکیش اینکه چند نفر شنیده بودن قبل این قضایا و یک ویسی رو هم شنیده بودن که شهریور کشور فلان میشه و دی فلان میشه. این موثق هستش متاسفانه و آدم رو گیج میکنه.

من خودم جزو اون کسانی هستم که باور دارم این ها برنامه ریزی شده هستش و قراره یک فاجعه و اشتباه 57 دیگری اتفاق بیفته و خیلی هم مصر هستم که جلوی اشتباه رو بگیریم.

تئوری دیگه اینه که قراره نور پهلوی رو حاکم ما بکنند و همه سلبریتی ها دارن از واژه ی نور استفاده میکنند و تولد ژینا امینی، میفته تاج گذاری شاه و فوتش میفته آغاز سلطنتش و این حرفا.

هیچوقت اینگونه تئوری ها رو که میگه علیه ما برنامه چیدن ولی یکم نشانه برامون گذاشتن که ما کشف کنیم رو درک نمیکنم.

در هر صورت من جزو کسانی هستم که میگم نمیدونم چه بلایی سر ژینا امینی اومده و یا بلایی سرش نیومده و اصلا برام مهم نیست که چه اتفاقی افتاده. من حقم رو مطالبه میکنم قبل از این قضیه و حتی بعد از این قضیه. و متاسفانه اگه حقم رو بخوام، کشته میشم و یا زندانی میشم که خب ترجیح میدم بمیرم تا به این ننگ تن بدم.

تئوری بعدی شروع دوره آکواریوس هست که برین خودتون در موردش بخونید من در این حد حوصله دارم بگم که ( بعد شش ساعت پشت سر هم تایپ کردن ) یک عصری هستش که با شروعش، نیروی نور بر نیروی تاریکی مسلط میشه.

تئوری بعدی اینه که هواپیمای اوکراینی رو خود اسماعیلیون و دار و دسته اش ( مجاهدین خلق ) زدن و خانودش رو اسماعیلیون قربانی کرده تا به اهداف شوم خودش برسه.

راستش رو بخواین من یه مستند 55 دقیقه ای از آرش تایمز در موردش دیدم و خب فقط یک جاییش منطقی بود. بقیه اش خیلی عجیب به نظر می رسید.

در کل من باور دارم که یک نیروی عظیمی میخواد که از این انقلاب سو استفاده کنه، حالا اسمش نیروی تاریکی، مجاهدین خلق یا دولت های غربی باشه.

ما باید جلوش رو بگیریم.

ای آیندگان! اگر پست چهارم از آخرم رو بخونید توضیح دادم ولی دوباره میخوام در موردش بنویسم.

من با ویلیام گلاسر یه آشنایی کوتاهی دارم و خیلی جزیی در موردش خوندم. نیاز های ما انسان ها رو در زندگی به پنج نیاز تقسیم میکنه.

نیاز به بقا و امنیت

نیاز به عشق و تعلق خاطر

نیاز به آزادی

نیاز به قدرت

نیاز به تفریح

من با حضور جمهوری اسلامی هیچکدوم از نیاز هام برطرف نمیشه.

و یک تستی هم توی اینترنت هست از اینکه اولویت های ما کدومه. ( بهتره به روانشناس مراجعه کنید. )

از اولویت اولم شروع میکنم.

نیاز به تفریح: نیاز به شادی و سرگرمی و پرداختن به تفریحات بیشتر.

ما توی این دوران هیچ تفریحی نداریم و کل تفریحمون اینه که بریم قهوه و میلک شیک بخریم. همین! یابرای تفریحات دیگه، اینترنتمون قد نمیده یا پولشو نداریم یا غیرقانونیه.

نیاز به آزادی: احساس آزادی بیشتر در تصمیم گیری‌ها و در اختیار داشتن کنترل جهت زندگی خود.

ما این رو هم که خودت میدونی نداریم.

نیاز به عشق و تعلق خاطر: نیاز به صرف وقت بیشتر برای خانواده، مهر ورزیدن و دوست داشته شدن و نشان دادن احساسات و عواطف خود به دیگران.

با این قوانین چرت و پرت نه میتونیم ازدواج کنیم، نه میتونیم بچه دار بشیم و نه حتی میتونیم عشق بازی کنیم. نهایتش اینه که پدر و مادرمون دوستمون داشته باشن که تازه خیلیا اصلا خانوادشون داره شکنجه شون میده. ( مقصر اینم حکومته. )

نیاز به قدرت: نیاز به یادگیری، رشد و پیشرفت بیشتر، دستیابی به اهداف و احساس احساس افتخار و نفوذ بر دیگران.

یادگیری گرونه. نمیتونیم به هدف های علمی و ورزشی مون هم حتی برسیم. برای نفوذ بر دیگران هم که من زن هستم و حتی اینم نمیتونم.

به عنوان یک زن حس قدرت داشتن هم ممنوع هستش.

نیاز به بقا: هر چه میزان نیاز شما به بقا بیشتر باشد نشان دهنده آن است که شما شخصی محتاط‌تر هستید.

اینیکی رو منم خیلی نیاز دارم و امتیازم نشون میده که من آدم محتاطی هستم ولی مجازات منم چوبه ی دار هستش و هیچ جا امنیت ندارم.

خلاصه که من با چشم خودم دیدم رشد این ایده رو. که چه جوری هر کی با هر دغدغه ای که داشت دید که با یک سیستم فاسد طرفه که هر چیز سالمی رو هم پس میزنه. که چه جوری از صحبت توی تاکسیا با ترس شروع شد و رسید به مدرسه ها و اداره ها و جمع فامیل و بحث ها و جدل ها.

ما حتی نفر پانزدهم هم شدیم ولی فایده ای نداشت!

خلاصه که هر کس بخواد زندگی کنه و اجازه بده که دیگران هم زندگی کنن، براندازه.

امیدوارم شما هیچوقت چیز هایی رو که من تجربه کردم و خواهم کرد رو تجربه نکنید.

سو تفاهمی که برای همه پیش اومده و نمیدونند اینه که ما هممون سر یک چیز توافق داریم و بقیه چیز ها طبیعتا متفاوت هستند در تک تک ما.

مسئله و مشکل از اونجایی شروع میشه که یه عده میگن اگه عقاید من رو نداشته باشی، هراهت نمیشم.

و یک عده که کاملا معلومه کجا قرار دارند، دارن مردم رو میترسونن که نظرتون رو بیان نکنید تا اتحاد به هم نخوره.

خاک بر سر اونی که فهمید من مثل اون فکر نمیکنم و از آزاد شدن کشورش پشیمون شد.

دین ستیزی کنی، از برابری جنسیتی صحبت کنی، آدم های معروف رو نقد کنی و از اقلیت های جنسی صحبت کنی، بهت میگن خفه شو. قشر خاکتری باهات همراه نمیشه. خفه شو. دیگه همراهیمون نمیکنن.

تعصب باارزش شده! خب چطور اون مسلمونی که تحمل نداره نظر مخالفش رو بشنوه و دوست نداره کسی به دینش بگه بالا چشمت ابرو وجود داره، دلسرد میشه ولی منی که میدونم مسلمونایی وجود دارن که من رو نصف یک انسان میدونن و براشون شی تحریک آمیز و شکلات و صدف و الماسم، دلسرد نمیشم؟

توی جامعه ما انسان ها نقد نمیشن و نقدپذیر هم نیستیم.

چرا نباید کسی که خودمون بردیمش بالا به خاطر کارش یا حرفش توضیح بده؟

خب همه ی شما، همه ی این ها میتونید باشید! چرا انقدر از توضیح و قبول اشتباه فرار می کنید؟

من نمیگم شما قطعا این صفات هستید. من میگم باید اشتباهاتتون رو قبول کنید.

می رسیم به قضیه ی قومیت ها و تجزیه طلبی

دوستان من دوست ندارم که گربه ی ایرانی کوچک تر بشه.

ولی حق هر قومی میدونم که جدا بشه از ایران. فعلا که هیچ قومی نمیخواد ولی اگه خواستن که خب ما ج .ا نیستیم که سرکوب کنیم.

و کاملا هم تحقیر قوم ها رو درک میکنم و بهشون ( بهمون ) حق میدم.

به عنوان یک تورک، اذیت شدم سر تورک بودنم و خب اگه ذره ای بین تورک های خارج از ایران و ما، اتحادی وجود داشت و اون ها ما رو تکه ای خودشون میدونستن الان من به جرم تجزیه طلبی توسط سپا ه کشته شده بودم. ( مثل اکثر پان تورکیست ها ) ( نمردیم ما هم برای اینکه شناسایی نشیم یه کلمه رو اشتباه نوشتیم. )

شما مرکزی ها نمیدونید چه ظلمی بر تجزیه طلب ها و قومیت ها وارد شده و الان هم اگه من بگم هر کاری که انجام بدن، در دفاع از حقشونه، درک نمی کنید.

خلاصه که ما فقط بر سر یک چیز اتحاد داریم و اون ایران هستش. بقیه تعارضات کاملا طبیعی هست و لطفا انقدر تابو نکنید قضیه رو.

قشر خاکستری هم نه دغدغه اش محیط زیسته، نه امنیته، نه آزادیه، نه بی پولیه، نه ظلم و جنایته، نه سلامتی و بهداشته. قشر خاکستری، برده ای هست که زنجیرش رو میبوسه. کاری نمیتونید براشون انجام بدید. اون حتی توی ذهن خودش هم میترسه که روزی آزاد بشه.

یکی از عقاید من اینه که این ظلمی که بر ما وارد میشه حاصل از یک سیستم ظالم جهانی هست.

همین یه جمله…

آیندگان عزیز!

شما چی فکر می کنید و چیا رو شده؟

همزمان با انقلاب ما، مردم چین که نمیدونم چرا حس میکنم بدبخت تر از ما هستن هم سرکوب میشن.

جز سپاس از کسانی که اعتصابشون خیلی مهم هست و البته تشکر از خودمون که داریم همراهی می کنیم، حرفی ندارم. فقط خواستم خالی نباشه جاش.

کلی می خواستم در موردش بنویسم. شاید هم الان خسته ام چون هفت ساعت و نیم شده که دارم می نویسم و گردنم و کمرم به شدت درد میکنه.

فقط بگم که نه! به نظرم این حربه ی حکومت نیست که شما نریزی تو خیابون.

اون تحلیلی رو هم که ایران اینترنشال و عواملش دارن میکنن تو حلقتون هم ایراداتی داره.

خلاصه که از فوتبال گذشت.

هر تقصیری باشه، مقصرش فقط بازیکنان تیم هستند. ( در این قضیه. می دونیم که مقصر اصلی تمام این مشکلات کیه. )

قضیه هم احساساتی شدن مردم نیست.

اگرم اشتباهی شده خب اصلاح میشه. چرا با هر تحلیلی به هم می ریزید؟

همین تحلیلگر ها رو یکیشون رو دنبال میکنم من. میگفت نهایتا دو هفته طول بکشه. چیشد؟

و جمله ی آخر در باره ی این موضوع: توی ایران هر ورزشی سیاسی هست و تو اگه متوجه نیستی پس حرفی باهات ندارم.

مدرسه فاطمیه تبریز:
چهار نفر از دانش آموزان توسط مخبر های مدیر شناسایی میشن که شکلات پخش کردن در خیابان شهناز.
مدیر اون ها رو دو ساعت نگه میداره و تهدیدشون میکنه که تحویل حکومت میده.
بچه ها گریه میکنن، یکیشون حالش بد میشه و اورژانس خبر میکنن.
یکی دیگه از بچه ها میره تا در دستشویی مدرسه خودش رو بکشه ( با تیغ ) که جلوش گرفته میشه ولی آثار جراحاتش مونده بوده و اون رو هم میبرن بیمارستان. کسی که می خواسته خودش رو بکشه میگفته که برادرش سپاهی هست و اگه خودش رو نکشه، برادرش اون رو میکشه.
لباس شخصی ها با ادعای اولیای دانش آموزان بودن، وارد مدرسه میشن و یکی از معلم ها شک میکنه. اون معلم میره بیرون پیداشون میکنه و اون ها با اسلحه تهدیدش میکنن تا واقعیت رو بگه و اون معلم، به لباس شخصی ها میگه خبری نیست و فقط آمبولانس بوده.
در مدارس جمهوری اسلامی، فرزانگان ناحیه یک و فرزانگان ناحیه چهار تبریز هم مامورین حکومتی حمله ور میشوند و بچه هایی که عکس خمینی را از صفحه اول کتابشان کنده بودند، تهدید می کنند و برایشان پرونده سیاسی باز می کنند. تعدادی از دانش آموزان مدرسه جمهوری اسلامی هم بازداشت می شوند.
“ مدرسه دخترانه شاهد بندر ماهشهر “
توی مدرسه ای در ممکو در بندر ماهشهر بچه ها دست به اعتراض میزنن و عده‌ای از بچه ها بازداشت میشن بعد از اون مدرسه ای توی ناحیه صنعتی در ماهشهر دست به اعتراض میزنن و چند نفری از اون دخترها هم دستگیر میشن “ متأسفانه از اسم هیچکدوم از مدرسه ها مطلع نیستم “ بعد از اتفاقات پیش اومده در مدارس ماهشهر ، آموزش پرورش ماهشهر ظاهراً به همراه سپاه تصمیمی میگیره که بچه ها رو بترسونه و اسمشو بزاره آگاهی که شروعش از دبیرستان شاهد ریحانه النبی بوده ، ظاهراً فکر میکردن چون اینها خانواده شهدا و … هستن حتما هرچی بگن رو قبول دارن ! بعضی ها گفتن تیکه تیکه بچه ها رو بردن مثلا یک زنگ بچه های دهم ریاضی یک زنگ بچه های دهم تجربی بعضی ها گفتن نه همه باهم بودن !
بچه های کلاس دهمی رو به بهانه امتحان میارن و میگن امتحان سراسری انگار امتحان ادبیات بوده مطمئن نیستم ، نیم ساعت از امتحان گذشته برگه ها رو میگیرن و میگن یک سخنران اومده صحبت کنه براتون ، بچه ها میرن یک زن به همراه یک مرد از اداره با حضور رضیه حمید معاون و زمزم طاهری مدیر مدرسه ! مرد سخنران شروع می‌کنه حرف زدن در مورد اعتراضات مردمی و فیلم هایی برای بچه ها میزاره “ بچه ها تاکید کردن ما توی مدرسه پروژکتور نداشتیم به خاطر این مسئله به ما پروژکتور دادن “ فیلم ها شامل صحنه هایی بسیار زننده بوده ، فیلم تجاوز به زنان و سکس زنان با حیوانات و خودکشی ظاهراً و کشتار زنان ، به بچه ها گفتن این ها چیزیه که بعد از اغتشاشات قراره سرشما آمریکا و اسراییل بیاره ، چندتا از بچه ها میخواستن برن بیرون اون زنی که به همراه حسین رضایی مرد سخنران بوده ، معلم عملی آمادگی دفاعی میگه اگر از کلاس بیرون برید نمره عملی آمادگی دفاعی رو نمیگیرید ، مدیر مدرسه هم گفته اگر بیرون برید نمره انضباطتون کم میدم ، خلاصه بچه ها رو مجبور موندن میکننن و میگن این بخش عملی درس آمادگی دفاعیه ، چند نفر از بچه ها حالشون بد میشه یکی بدنش شروع می‌کنه به لرزیدن و تو کلاس غش می‌کنه اما مدیر اجازه خارج شدن نمی‌ده ، یکی یا دوتا “ مطمئن نیستیم چند نفر هستن” از بچه ها همین الان توی بیمارستان بستری هستن.
اسامی افرادی که اینکار رو انجام دادن:
مدیر مدرسه زمزم طاهری
معاون مدرسه رضیه حمید
مرد سخنران حسین رضایی
معلم عملی آمادگی دفاعی هندیجانی
در پایان جلسه مرد سخنران به دخترهای پونزده ساله میگه اگر اغتشاشات رو بس نکنید نه فقط اینکارو غربی ها بلکه خودمون هم باهاتون میکنیم “ عملا تهدید به تجاوز می‌کنه دختر های پونزده و چهارده ساله رو “
آموزش پرورش بعد از این قضیه اومده گفته ما اصلا خبر نداشتیم کار سپاه بوده !
همچنین یکی از دبیرهای مدرسه اعلام کرد رییس آموزش و پرورش ماهشهر خانواده ها رو تهدید کرده اگر سکوت نکنید توی پرونده بچه ها زده میشه سیاسی و بچه ها هیچ مدرسه ای ثبت نام نمیشن .
منبع: https://t.me/PlasticHeartts

چیزی که معمولا به ما گفته میشه و باورش هم داریم اینه که نباید با یک ارزشی بحث کرد چون تا الان اگه متوجه شده بود، متوجه میشد. منم خیلی به این باور دارم و بین مواردی که داشتم فقط یکیشون تجربه ی متفاوتی بوده که چندان هم متفاوت نبوده ولی روایتش میکنم.

یکی که شش ساله میشناسمش و با هم در حد یک همکلاسی ارتباط داریم، یک ارزشی هستش.

با هم بحث کردیم و اونم گریه کرد که شما منو از خودتون جدا می دونید چون چادریم و فکر می کنید که من مخبرم و همه هم بغلش کردن و قربون صدقش رفتن.

من کلا باهاش سرسنگین برخورد میکردم چون دوستش رو اطلاع داشتم که مخبر هستش، خودمم آدم حسابش نمیکردم چون فکر میکردم که این خب به مرگ من راضیه و عقایدش نمیزاره من زندگی کنم.

و در طی تصمیمی عجیب تصمیم گرفتم که این ها رو بهش بگم و سعی کنم درکش کنم به عنوان کسی که یک زمان مسلمان متعصبی بودم.

بدین صورت در طی تصمیمی عجیب تر بهش گفتم دستت رو بده من و دستش رو گرفتم و بهش گفتم که دیدش باعث مرگ من میشه و من چون با دلیلش مخالفم، نمیتونم کنکور بدم و همینطوریشم اعدام در کمینم هست به خاطر عقایدم.

برخلاف تمام ارزشی ها به جای اینکه چرت و پرت بگه، بماله برای حکومت و مغلطه کنه، سکوت کرد.

و این برام خیلی باارزش و عجیب بود.

یه تجربه هم بگم از تعصب، حماقت و انسان نبودن خودم و برم.

من یادمه یکی از دوستام بهم گفت که اسلام گفته می تونید زن رو کتک بزنید. منم قرآن نخونده بودم. گفتم که نههههههه امکان نداره. بعدش طرف مدرکش رو آورد و رو کرد و منی که کلی ضایع شده بودم گفتم اگه قرآن میگه پس راست میگه.

شما ها رو که میبینم خیلی یاد خودم توی گذشته میفتم و بهتون امیدوارم که یک روزی بتونید این رو کنار بذارید.

یک دین ندار یک روزی یک دیندار بوده، پس درک میکنه شما رو و تمام مراحلی که ما برای عبور از دین باوریمون میگذرونیم، شبیه به هم هستش. به عبارتی دیگر ما شما بودیم ولی شما تا حالا ما نبودین.

من کاری به خدای درونی هر کس ندارم. از نظر من خدا، معشوق روحی یک فرد هستش که من ندارمش. من کاری به مسلمان ها هم ندارم. من با ایدئولوژی اسلام و خشونت در دین مخالفم.

همونطور که گفتم، معنای واژه ها برامون متفاوته. من یکی رو میشناسم که نماز میخونه ولی با قوانین اسلامی و اصولش مخالفه. حتی با اینکه بهش نزدیکم تا حالا بهش نگفتم که اگه انقدر باهاش مخالفی پس چرا نماز میخونی. بزار هر کاری عشقش میکشه انجام بده.

من با خدای کسی کار ندارم من با نظری که داره زندگی کردن رو از من میگیره، مخالفم.

داشتیم با همون دوستم صحبت می کردیم، بهش گفتم که منم یه روزی جزوشون بودم.

و اون بهم گفت که تو فرق داشتی، تو میگفتی که همنجسگرایی اشتباهه ولی اون حق شغل داشتن و زندگی کردن رو داره ولی اونا میگن که همجنسگرا باید بمیره. اونا وحشی ان ولی تو متعصب بودی.

خلاصه که از مرگ و زندگی نکردن دیگران زیاد خوشحال نباشید.

و امیدوارم کسی نباشید که انسان ها فقط با وجود نداشتنتون بتونن زندگی کنن. الان که اینجوری به نظر میرسه.

سپاس. امیدوارم اشتباهات املایی کمی داشته باشم.

Originally published at https://virgool.io on November 29, 2022.



source https://medium.com/@golstar/%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-62ebecc8b4d7?source=rss-8c767f30b98d------2

نظرات