معرفی رمان لولیتا- اثر ولادیمیر نابوکف- ترجمهی اکرم پدرامنیا- نشر زریاب افغانستان
هیلاری پاتنم(فیلسوف و ریاضیدان) سالها پیش درباره رمان سفر به انتهای شب ِ لویی فردینان سلین نوشته بود: «من [از این رمان] یاد نمیگیرم که عشق وجود ندارد، که همهی انسانها نفرتانگیز و پُر از نفرت هستند… چیزی که میآموزم این است که جهان را از نگاه کسی ببینم که اطمینان دارد این فرضیه درست است.»(فلسفه ادبیات؛ پیتر لامارک؛ ترجمهی میثم محمدامینی؛ نشر نو)
این نگاه از پنجره وجود دیگری، این همگامشدن با جهان پدیداری یک موجود متفاوت، این کوچ عجیب و این از خود بیخودشدن سالم، تجربهی غریبی است که فقط هنر و خاصه هنر رمان از پس آن بر میآید. تجربهای که نه شبیه به کنجکاوی صرف است و نه سرک کشیدن باری به هرجهت، که درگیری عمیق موجودی است در زمان و ساحت وجودی موجودی متفاوت. «تعلیق واقعیت» و «بسط تجربهی زیسته» دو عنصر کلیدی در این همگامی و درگیری عمیق هستند. اولی راه را برای گذر از محدودیت زمان و جغرافیا باز میکند و اجازه میدهد به موقعیتی دیگر، شخصیتی دیگر و واقعیتی دیگر وارد شویم، و دومی زیستن انسان را از بند تقویم و شناسنامه و حتا هویت و ارزشهای غالب خودش آزاد میکند و اجازه میدهد تخیل نویسنده با خلق یک یا چند دیگری و در فضایی خاص، تجربههایی عجیب و متفاوت را وارد اندوخته تجربیات زیستهی خود کنیم. توگویی چیزهایی را در ذخیره خاطرات و حافظه خود داریم، که از آن ماست ولی تجربهی مستقیم ما نبودهاند!
اما تعلیق واقعیت و بسط تجربهی زیستهی خود به واسطه یک اثر هنری، الزاما به معنای پذیرفتن دنیای دیگری، نگاه و نظر او در قبال واقعیت زندگی نیست. همانطوری که در نقطه نظر پاتنم درباره رمان سلین بود، این تجربه نوعی از خود خارج شدن و جای کسی دیگر به موضوع زندگی، نگاهی متفاوت انداختن است. نگاهی که ممکن است متفاوت و حتا مخالف با نگاه ما باشد. یعنی من میتوانم با سوژه یک اثر هنری، زمین تا آسمان متفاوت باشم، و یا حتا از او و دنیایش عُقام بگیرد و اثر هم الزاما توان یا رغبتی برای تغییر نظر من نداشته باشد، اما میتواند به من امکانی بدهد که مدتی از جایگاه و منظری متفاوت به واقعیت نگاه کنم. امکان این را بدهد که بفهمم واقعیت و زندگی تنها آن ادراک شکلگرفته در ذهن و روان من نیست و جنبههای مختلف و متفاوتی نیز ممکن است داشته باشد. در واقع این تجربه شبیه به ادغامی توام با رعایت فاصله است. من قاطی یک موقعیت و شهصیت شدهام، در عین اینکه با او متفاوت و مخالفام. رمانخوان همچنین چیزی است. تجربهای عمیق و عجیب. چیزی که به سادگی و در چند خط نمیشود از شگفتی تجربههای ناشی از درگیر شدن با آن کم کرد. رمان درهایی را به رویمان باز میکند که هیچ پدیدهی دیگری(با قاطعیت ادعا میکنم هیچ پدیدهی دیگری) توان مقابله و حتا مقایسه با آن را ندارد. ما از طریق غرقشدن در یک رمان، امکان فهم دیگری، امکان درک او و فهمیدن دنیای درون و موقعیت بیرونیاش را پیدا میکنیم، گیرم با او شباهاتی اصلا نداشته باشیم.
لولیتا یکی از بارزترین نمونهها برای همین تجربه انتقال به ساحت دیگری در عین موافق نبودن با آن است. نابوکف( یا ناباکوف) بدون تردید نابغهای رعبانگیز است! رعبانگیز از آن جهت که زیبایی هنر را در قبال سوژهای پلشت و تاحدی چندشآور و یا دستکم تابوی اخلاقی به خدمت میگیرد و از پس کار بر میآید. یعنی یکی از زشتترین جنبههای بشری را در قالبی به غایت زیبا و فاخر خلق میکند. لولیتا پرداختی زیباست از یک واقعیت زشت. میل شهوانی یک مرد میانسال به دختر بچههای تازه بالغ. پدوفیلی(تمایل جنسی به کودکان) پیرنگی نیست که بسیاری برای خلق یک شاهکار، آنهم در اواسط قرن گذشته انتخاب کنند. ولی نابوکف با سرسختی و البته جاهطلبی تن به این آزمون دشوار میدهد و اثری خلق میکند که ما را مدتها به چالش فهمیدن، حقدادن، رد کردن، پذیرفتن و نفرینکردن یک ضدقهرمان و یک منحرف جنسی وا میدارد. کسی که هیچ تمایل شهوانی به دختران بزرگ(یعنی بالای هژده سال) و زنهای جاافتاده ندارد و در پی موجوداتی است که آنها را «نیمفت» مینامند. واژهی Nymphet از ریشهی nymph به معنی الهههای اساطیر یونان است. نیمفت یعنی دخترکان نوبالغ زودرس، زیبا، وحشی و از نظر جنسی فعال که میتوانند توجه مردان را جلب کنند و برایشان خِرفی، مستی، شیفتگی و دیوانگی به ارمغان آورند.(توضیح درباره ریشه نیمفت از مقاله وقتی مردان بدن زنان را جاودانه میخواهند، نوشته اکرم پدرامنیا)
مطالعه لولیتا به نسبت سخت است. ممکن است باعث آشفتگی شود. ممکن است احساسات عمیقی ناشی از وحشت، خشم و نفرت و یا حتا وسوسه و تکانه بربیانگیزد. اما نابوکف با نثری شوخ، شاعرانه و تاحدی گستاخ، قهرمان یا ضدقهرمانی میسازد که میتواند بدون مجابسازی و توجیهگری، مخاطب را همراه خودش کند. هامبرت هامبرت(راوی اول شخص رمان) بدون تردید یکی از ماندگارترین شخصیتهای تاریخ ادبیات است. مردی که نه نفرتانگیز صرف است و نه ترحمبرانگیز کامل. چیزی است مابین این دو. موجودی است خاکستری ِ مایل به سیاه. شخصیتی که در عین گرفتاری و انحراف، صادقانه درهای دنیایش را به روی مخاطب باز میگذارد. مردی که متجاوز نیست ولی گرایش هرزهوار و تمایلی بیمارگونه به دختران تازه نوجوان دارد. شخصیتی که میتوان در عین داخل شدن به دنیایش، از او فاصله گرفت. این اوج نبوغ نابوکف در خلق لولیتاست. نابوکف با آن توان ادبی رعبانگیزش(رعبانگیز از آن جهت که شاید میتوانست شخصیتی بسیار مجابگر بسازد و عملا اثر را در جهت ترویج تمایلی ناسالم پیش ببرد) شاهکاری خلق کرده که تجلی بارز همان چیزی است که او هنر و ادبیات داستانی را در آن خلاصه میداند: نه پند و اندرز اخلاقی، که ایجادکنندهی خلسهای زیباییشناسانه. نابوکف جایی در مقدمه درسگفتارهای ادبیات اروپای خودش نوشته بود که رمان را نه به قصد یاد گرفتن و یاد دادن، که باید به قصد تجربه مورمورشدن تیرهی پشت نوشت و خواند!(نقل به مضمون) و لولیتا دقیقا همین هدف را در بهترین فرم و شکل برآورده میکند.
نابوکف با لحنی شاعرانه ولی بیتکلف، با توصیف گرایش هرزهوار اما نه آنچنان زننده و پورنوگرافیک، اثری ساخته که میتوان مدتها باآن درگیر شد و از آن بهره برد. نابوکف نه فقط در شخصیت هامبرت، که در شخصیت لولیتا هم به ترسیم ویژگیهای خاکستری میپردازد. لولیتا دختری است دمدمی مزاج که خاصیت سن و سان اوایل نوجوانی اوست. نه آنچنان قربانی و بیگناه، و نه به شدت اغواگر و هرزه. لولیتا شاید شخصیتی به شدت پیچیده داشته باشد. شبیه بیشتر شاهکارهای ادبی، نویسنده شخصیتش را کامل و عریان نمیآفریند. بلکه دست مخاطب را باز میگذارد تا شاید در جاهای خالی باقیمانده از ترسیم شخصیت، جنبههایی از خودش را بر روی آن فرافکنی کند. و لولیتا واجد همین ویژگی خاص شخصیتهای چندپهلو و پیچیده است.
درباره ترجمه این اثر هم گفتنیهای زیادی زده شده است. از ترجمه قدیمی ذبیحالله منصوری که به تعبیر خودش منبسط بوده تا تحتاللفظی(حالا در عالم ترجمه، انبساط چه صیغهای است، من نمیدانم!) تا ترجمهی اکرم پدرامنیا و انتشار در ابتدا رایگان اینترنتی و بعدها در نشر زریاب افغانستان. لولیتا را در بازار کتاب خیلی راحت میشود گیرآورد! پنداری سانسور و ممنوعیتاش کمک کرده تا کتاب توجه شایستهی خودش را در بازار نحیف کتاب دریافت کند! پدرامنیا شاید جزو نخستین اشخاص اهل قلمی باشد که در مضحککردن سانسور و ممنوعکردن آثار فرهنگی نقش داشته باشد. لولیتا را ممنوع کردند اما همه کشور امکان داشتن و خواندناش را دارند!
درباره ترجمه هم من معیار قضاوتی درباره ترجمه یک اثر در دست ندارم. حدسام این است که دستکم برای حداقلی از قضاوت و داوری منصفانه، باید اثر را به زبان اصلیاش خواند و با ترجمه تطبیق داد. اما نقدهایی که درباره رمان خواندم و تجربهای که در حین مطالعه داشتم و برایم ظرافتی به غایت مهم و اثرگذار بود، نشان میدهد که پدرامنیا تا حدود زیادی از پس انتقال ظرافت زبانی نابوکف در این رمان برآمده است. زبان شاعرانه، شوخ، آغشته به میزانی از شرم و توامان میزانی از بیحیایی و وقاحت، چیزی است که نه فقط در واژههای انتخابی، که در لحن و ساختار و آهنگ جملات باید زنده بماند، که دستکم تجربه من نشان داد که در متن بود. یعنی همان فاصلهای توام با ادغام در روایت که اگر مترجم کاربلد نبود، میتوانست حین انتقال از یک زبان به زبان دیگر از بین برود و کل اثر را به چیزی دیگر تبدیل کند. از این بابت به گمان من، اکرم پدرامنیا حق مطلب را در قبال این شاهکار ادبی ادا کرده است.
دست آخر لولیتا برای من با فاصهی کمی بعد از مادام بوآری ِ فلوبر جاخوش کرده است. رمانی که با سرعت و لذت خواندم. رمانی که به شدت توصیه نابوکف در چندباره خوانی آثار ادبی برای پیبردن به زیر و بمهای زیبایی شناسانهی آنها را نیاز دارد. لولیتا را باید چندین بار خواند تا فهمید نابوکف به خلق چه اثر شگرفی دست یافته است. باید غرق ظرافتهای ادبی و زیر و بمهای زبانی اثر شد. اثری که به ظاهر تکراوی و تکصدایی است، اما تنوع حیرتانگیزی در آواهای روایت دارد که باعث میشود اثر چیزی باشد مابین تکصدایی و چندصدایی. تلاش نبوغآمیز و رعبانگیز در پرداختی زیبا از یک زشتی و پلشتی نابوکف اوج جاهطلبی یک نویسنده است. اثری که گاه تلاش میکند مخاطب را با یک ضدقهرمان پلشت همگام و همدل کند ولی لحظهای بعد او را پس میزند تا فاصلهی توام با ادغام در شخصیت، ترکیب جالبی از تجربهای متناقض و چالشبرانگیز خلق کند. لولیتا را باید ایستاده و در اوج بیداری خواند. اصلا رمان قبل خواب و توی رختخوابی نیست. رویای آشفته به بار میآورد، از ما گفتن!
سعید صدقی — ۲۱ مرداد ۹۹
Source: http://www.saeedsedghi.ir/?p=269
source https://medium.com/@golstar/%D9%84%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AA%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%B2-%D8%B1%D8%B9%D8%A8-%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-c3eafff2c3a7?source=rss-8c767f30b98d------2
نظرات
ارسال یک نظر