نمیتوانم باور کنم!
روایت دردناک آقای رحیم قمیشی را در زیر بخوانید، استحقاق مسئولان این کشور همان حضرت آیتالله تبریزیان است و آتش زدن کتاب هاریسون، نیازی هم به علم طب و طبیبان فرهیخته و دلسوز نیست!
رحیم قمیشی
نمیتوانم باور کنم!
رئیس بیمارستان بزرگی در یکی از شهرهای مطرح ایران بوده.
چهار ماه پیش فرماندار برای او نامه مینویسد که از این پس، حق ارائه خدمت به بانوان بدحجاب را ندارید!
به نظرش میرسد فرماندار حواسش نبوده، و به اشتباه این نامه را به رئیس بیمارستان زده.
به منشی میگوید نامه بدون هیچ اقدامی بایگانی شود.
مگر میشود به بانوان و دختران کم حجاب یا بیحجاب، خدمات درمانی نداد!
یا مادر بیحجابی را گفت فرزندت ویزیت نمیشود!
@sokhanranihaa
همه اینها را با تاسف دکتر م. م. دیشب برایم تعریف میکرد، کاش تاریکی و سکوت شب نبود و مظلومیت دکتری با مدرک فوق تخصص در کشورم، که دلم کمتر درد میگرفت.
میگفت دوهفته نگذشت که از دفتر دادستان زنگ زدند که آقای دادستان شهر با شما فرمایشی دارند. رفته بود آنجا.
میگفت با اینکه بهموقع رفتم، یک ساعت در دفترش به انتظار نگهم داشتند، و وقتی هم داخل شدم با دادستانی مواجه شد، بینزاکت، بیادب، انگار که با دزد یا با دشمنش گفتگو میکند!
- تو به چه حقی دستور فرماندار را اجرا نکردی، تو چه کسی هستی که برابر تصمیم نظام اخلال میکنی.
با لرزش صدا میگفت، همینکه گفتم ما پزشکان قسم پزشکی داریم، شروع به اهانت کرد، که بله پزشکان همهشان فلانند. و بلافاصله دادن نسبتهای ناروا به کل پزشکان. که شما در مطبهایتان دستگاه پوز ندارید و همهتان فاسدید و...
یک ماه بعد از این حادثه دکتر م. از ریاست بیمارستان استعفا میدهد، میگفت من به اندازه کافی تحقیر شده بودم، دلم نمیخواست یک روز هم به کارم ادامه بدهم، تنها یک ماه را صبر کردم مبادا بیمارستان لطمه ببیند.
و حالا سه ماه است آزاد است...
دل و دماغ مطب زدن هم ندارد!
دلش گرفته، باورش نمیشود کشوری که برایش سی و پنج سال پیش جنگیده بوده، افتاده دست چه کسانی.
گفتم دکتر! میدانم چه میکشی و چقدر بد گذشته به شما، اما چرا اصلا رفتی نزد دادستان، او باید میآمد خدمتت، تو خیلی خیلی بزرگتر از این بیادبانی. تو در دنیا ارج و قرب داری، تو حتی رئیس جمهور و رئیس قوه قضاییه هم باید برابرت تعظیم کنند که با آنهمه موقعیتها ماندهای و در کشور، خدمت میکنی.
میگفت نه! این وظیفه من است، من که کاری نکردهام، اتفاقا از کشور عمان خواستند بروم آنجا، و برای شروع به کار پیشنهادشان ماهیانه پانصد میلیون (نیم میلیارد تومان) بود. اما من دلم نمیخواهد از ایران بروم.
دکتر، خیلی ساده و صمیمی بود، خیلی افتاده، خیلی آرام، مثل اکثر ایرانیها.
میگفت در همان اتاقش مرا تهدید کرد که همین الان دستور میدهم زندانت ببرند!
و من گفتم اگر درمان بیحجابها زندان دارد مرا ببرید...
حالا سه ماه است دکتر فوقتخصص کودکان و فوق تخصص پیوند مغز استخوان خوش قلب ما، بیکار است. دلش به هیچ کاری نمیرود، او دلش شکسته، از کار در کشوری که این همه بیفرهنگی وجود دارد!
من از دیشب فقط کابوس میبینم.
ایران به دست دشمنان مردم افتاده.
نمیشود صبر کرد تا روند تاریخ تغییری رقم بزند.
ما همه چیز را خواهیم باخت
اگر کاری نکنیم...
من هنوز نمیتوانم باور کنم
در ایرانم
و این همه نامردمی
و این همه انحطاط
.
@sokhanranihaa
کانال سخنرانی ها
By: via لینکستان | لینکهای جذاب
روایت دردناک آقای رحیم قمیشی را در زیر بخوانید، استحقاق مسئولان این کشور همان حضرت آیتالله تبریزیان است و آتش زدن کتاب هاریسون، نیازی هم به علم طب و طبیبان فرهیخته و دلسوز نیست!
رحیم قمیشی
نمیتوانم باور کنم!
رئیس بیمارستان بزرگی در یکی از شهرهای مطرح ایران بوده.
چهار ماه پیش فرماندار برای او نامه مینویسد که از این پس، حق ارائه خدمت به بانوان بدحجاب را ندارید!
به نظرش میرسد فرماندار حواسش نبوده، و به اشتباه این نامه را به رئیس بیمارستان زده.
به منشی میگوید نامه بدون هیچ اقدامی بایگانی شود.
مگر میشود به بانوان و دختران کم حجاب یا بیحجاب، خدمات درمانی نداد!
یا مادر بیحجابی را گفت فرزندت ویزیت نمیشود!
@sokhanranihaa
همه اینها را با تاسف دکتر م. م. دیشب برایم تعریف میکرد، کاش تاریکی و سکوت شب نبود و مظلومیت دکتری با مدرک فوق تخصص در کشورم، که دلم کمتر درد میگرفت.
میگفت دوهفته نگذشت که از دفتر دادستان زنگ زدند که آقای دادستان شهر با شما فرمایشی دارند. رفته بود آنجا.
میگفت با اینکه بهموقع رفتم، یک ساعت در دفترش به انتظار نگهم داشتند، و وقتی هم داخل شدم با دادستانی مواجه شد، بینزاکت، بیادب، انگار که با دزد یا با دشمنش گفتگو میکند!
- تو به چه حقی دستور فرماندار را اجرا نکردی، تو چه کسی هستی که برابر تصمیم نظام اخلال میکنی.
با لرزش صدا میگفت، همینکه گفتم ما پزشکان قسم پزشکی داریم، شروع به اهانت کرد، که بله پزشکان همهشان فلانند. و بلافاصله دادن نسبتهای ناروا به کل پزشکان. که شما در مطبهایتان دستگاه پوز ندارید و همهتان فاسدید و...
یک ماه بعد از این حادثه دکتر م. از ریاست بیمارستان استعفا میدهد، میگفت من به اندازه کافی تحقیر شده بودم، دلم نمیخواست یک روز هم به کارم ادامه بدهم، تنها یک ماه را صبر کردم مبادا بیمارستان لطمه ببیند.
و حالا سه ماه است آزاد است...
دل و دماغ مطب زدن هم ندارد!
دلش گرفته، باورش نمیشود کشوری که برایش سی و پنج سال پیش جنگیده بوده، افتاده دست چه کسانی.
گفتم دکتر! میدانم چه میکشی و چقدر بد گذشته به شما، اما چرا اصلا رفتی نزد دادستان، او باید میآمد خدمتت، تو خیلی خیلی بزرگتر از این بیادبانی. تو در دنیا ارج و قرب داری، تو حتی رئیس جمهور و رئیس قوه قضاییه هم باید برابرت تعظیم کنند که با آنهمه موقعیتها ماندهای و در کشور، خدمت میکنی.
میگفت نه! این وظیفه من است، من که کاری نکردهام، اتفاقا از کشور عمان خواستند بروم آنجا، و برای شروع به کار پیشنهادشان ماهیانه پانصد میلیون (نیم میلیارد تومان) بود. اما من دلم نمیخواهد از ایران بروم.
دکتر، خیلی ساده و صمیمی بود، خیلی افتاده، خیلی آرام، مثل اکثر ایرانیها.
میگفت در همان اتاقش مرا تهدید کرد که همین الان دستور میدهم زندانت ببرند!
و من گفتم اگر درمان بیحجابها زندان دارد مرا ببرید...
حالا سه ماه است دکتر فوقتخصص کودکان و فوق تخصص پیوند مغز استخوان خوش قلب ما، بیکار است. دلش به هیچ کاری نمیرود، او دلش شکسته، از کار در کشوری که این همه بیفرهنگی وجود دارد!
من از دیشب فقط کابوس میبینم.
ایران به دست دشمنان مردم افتاده.
نمیشود صبر کرد تا روند تاریخ تغییری رقم بزند.
ما همه چیز را خواهیم باخت
اگر کاری نکنیم...
من هنوز نمیتوانم باور کنم
در ایرانم
و این همه نامردمی
و این همه انحطاط
.
@sokhanranihaa
کانال سخنرانی ها
By: via لینکستان | لینکهای جذاب
نظرات
ارسال یک نظر