وبلاگ یکی رو دنبال میکردم که بازنشسته بود اما نیمقرن تجربه کار در شرکتهای مختلف رو داشت. چندسال پیش درباره استراتژی یکی از شرکتهای ژاپنی مطالبی نوشت و انتقاد داشت، که خلاصهش میشد «این ره که میروند، به ترکستان است»، و پیشنهادهایی هم داد. و البته نقدش رو رد میکردم. نه اینکه تصمیمات اون شرکت رو تأیید کنم، ولی پیشنهادات این آدم رو هم اشتباه میدیدم. یکی دو سال گذشت و اون شرکت از مهلکه عبور کرد. و مشخص شد اگه به پیشنهاداتش عمل میشد، وضع وخیمی پیش میاومد. به خودم گفتم درسته با حرفش مخالفت کردم، اما این برای شرایطی بود که هر دو بیرون اون شرکت، و هزاران مایل دورتر از ژاپن بودیم. اگه من مدیر بودم، و این مشاور بود، و با این فن بیان نافذش بم هشدار میداد، احتمالا پیشنهاداتش رو قبول میکردم، و اون وضعیت وخیم رخ میداد.
اینکه گوش ندادن به چه کسی و گوش ندادن در چه زمانی رو هم باید بلد بود، مهارت مهمی است. اما شناخت درباره «من، کجاها جرئتم کاهش پیدا میکنه»، مثل جرئت نه گفتن به آدم باتجربه با بیان نافذ، در اولویته. چون قبل ازینکه موقعیتش پیش بیاد باید کشف بشه، و هیچکس غیر از خود آدم نمیتونه کشفش کنه.
By: via لینکستان | لینکهای جذاب
اینکه گوش ندادن به چه کسی و گوش ندادن در چه زمانی رو هم باید بلد بود، مهارت مهمی است. اما شناخت درباره «من، کجاها جرئتم کاهش پیدا میکنه»، مثل جرئت نه گفتن به آدم باتجربه با بیان نافذ، در اولویته. چون قبل ازینکه موقعیتش پیش بیاد باید کشف بشه، و هیچکس غیر از خود آدم نمیتونه کشفش کنه.
By: via لینکستان | لینکهای جذاب
نظرات
ارسال یک نظر