دو دستاورد از پس ۵۰۰۰ روز مقاومت
#A 451
آرمان امیری @armanparian
نخست:
نقدی تاریخی به برخی رویکردهای سیاسی وارد است که اتفاقا در کشور ما بسیار اهمیت پیدا میکند. نقدی که مدعی است: خلط کردن کارکرد اصلی سیاست، از محل مصالحه برای کسب نتیجه، به محل مقاومت بر سر حقانیت، انحرافی در اساس مفهوم و کارکرد امر سیاسی است. از نظرگاه این نقد، بزرگترین آسیب در تاریخ معاصر کشور ما، فقدان شیوهای از سیاست بوده که نتیجهگرایی را در راس اولویتهای خود قرار دهد، و هرگز عرصهی چانهزنی مداوم سیاسی را به انسداد تقابلگرایی نکشاند. من بدون شک با چنین نظرگاه و نقدی موافقم، اما گمان میکنم این مقدمهی قابل قبول و حتی ضروری، امروز به دستمایهای برای وهن اساس و بنیان مفهوم سیاست در کشور ما بدل شده است.
وقتی از ضرورت حصول توافق در سیاست سخن میگوییم، به صورت پیشفرض در نظر گرفتهایم که جریانات سیاسی متفاوت، نمایندهی مطالبات، رویکردها و ارزشهای متفاوتی هستند. توافق تنها وقتی معنادار است که به عنوان نقطهی توازنی میان «امکانات» با «اهداف» دیده شود. به همان میزان که نادیده گرفتن «امکانات» و تمرکز متعصبانه بر «اهداف» میتواند سیاست را به ورطهی «حقطلبی انتزاعی» بکشاند، تمرکز بر ضرورت حصول هرگونه «توافق» بدون در نظر گرفتن «اهداف، مقاصد و ارزشها» نیز اصل مسالهی سیاست را بلاموضوع میکند.
مایی که به چشم دیدیم طی ربع قرن گذشته چطور رویای «اصلاحات»، ابتدا به «اعتدال» نزول یافت و سپس تا سر حد «روزنهگشایی» سقوط کرد به خوبی میتوانیم قضاوت کنیم که بیتوجهی به پرنسیبهای سیاسی چطور میتواند اصل موضوع سیاست را به ابتذال بکشاند. کافی است از خود بپرسیم که همین امروز، آن جریانات مدعی نتیجهگرایی از پس سیاست معطوف به توافق کجا ایستادهاند؟ آیا مهرههایی اثرگذار در سطح تغییر سیاستهای کلان کشوری هستند؟ آیا میتوانند جلوی بحرانهای بزرگ داخلی و خارجی را بگیرند؟ آیا در دل جامعه قدرت نفوذ، اثرگذاری و بسیج نیرویی برایشان باقی مانده؟ یا به کل به مهرههایی خنثی، بیاراده و بیاثر در تمامی ساحتهای سیاسی و اجتماعی بدل شدهاند؟
در نقطهی مقابل، این فهم و روش متفاوت میرحسین موسوی از معنا و ساحت سیاست بود که سبب شد در زمانی که منتقدان به ظاهر واقعبینش به ورطهی یک سقوط آزاد سیاسی و اجتماعی افتادهاند، نام او همچنان به عنوان یک وزنهی اثرگذار و ای بسا آیندهساز در سیاست و جامعهی کشور سنگینی کند.
دوم:
در مباحث معطوف به توسعه سیاسی، تعبیری وجود دارد معروف به «جلگهی انتخاب»؛ منظور آنکه هیچ کشوری به تمامی راهها و مسیرهایی که از نظر تئوریک میتوان متصور شد دسترسی ندارد. امکانهای انتخاب پیش روی هر ملت و جامعهای، محدود به ظرفیتهایی است که پیشتر در دل خود فراهم کرده باشد. ما میتوانیم روی کاغذ از الفاظی چون سوسیال دموکراسی، لیبرال دموکراسی، جمهوریخواهی، مشروطهخواهی یا غیره سخن بگوییم، اما این ایدهها تنها زمانی به عنوان یک «امکان واقعی سیاسی» مطرح هستند که یک نیروی واقعی سیاسی بتواند آنها را نمایندگی کند. با چنین مقدمهای، هرچه تنوع جریانات سیاسی یک کشور گستردهتر شود، به نوعی توانایی ذاتی آن کشور برای توسعهی سیاسی افزایش مییابد، چرا که دایرهی امکانات و جلگهی انتخابش گستردهتر و متنوعتر میشود.
حال میتوان دریافت که وقتی یک چهرهی سیاسی یا حتی یک جریان سیاسی وجاهت، اعتبار و آبروی خود را روی منفعتطلبیهای شتابزده و کوتهبینانه قمار میکند و اعتماد عمومی را از بین میبرد، این تنها خودش نیست که متضرر میشود، بلکه با حذف خودش از دایرهی نیروهای اثرگذاری سیاسی و اجتماعی، به کاهش «امکانهای سیاسی جامعه» و در نتیجه سقوط ظرفیتهای توسعهی سیاسی هم دامن زده است.
این مقدمهی به ظاهر نظری، مسالهای است که اتفاقا امروز هر شهروند ایرانی با پوست و گوشت و استخوانش میتواند آن را لمس کند، در تکتک لحظاتی که از خود میپرسد: «برای تغییر مسیر آینده چه گزینههایی وجود دارد؟»
اینجا جایی است که دوست و دشمن، مخالف و موافق ناچار به اعتراف هستند که نام «میرحسین موسوی» همچنان به عنوان یک گزینهی غیرقابل انکار، و در نتیجه یک انتخاب و یک مسیر سیاستورزی پیش روی جامعهی ایرانی قرار دارد، چرا که او بر خلاف بسیاری دیگر حاضر نشد با تکرارهای مداوم راههای شکست خورده، با وجاهت سیاسی خود و اعتماد متقابل اجتماعی بازی کند، و حال میتواند نتیجهی این پایداری را به شکل یک امکان انتخاب، به جلگهی انتخاب سیاسی کشور تقدیم کند و همهی ما را به اندکی گستردهتر شدن ظرفیتهای توسعهی سیاسی کشور امیدوار نگه دارد.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
By: via لینکستان | لینکهای جذاب
#A 451
آرمان امیری @armanparian
نخست:
نقدی تاریخی به برخی رویکردهای سیاسی وارد است که اتفاقا در کشور ما بسیار اهمیت پیدا میکند. نقدی که مدعی است: خلط کردن کارکرد اصلی سیاست، از محل مصالحه برای کسب نتیجه، به محل مقاومت بر سر حقانیت، انحرافی در اساس مفهوم و کارکرد امر سیاسی است. از نظرگاه این نقد، بزرگترین آسیب در تاریخ معاصر کشور ما، فقدان شیوهای از سیاست بوده که نتیجهگرایی را در راس اولویتهای خود قرار دهد، و هرگز عرصهی چانهزنی مداوم سیاسی را به انسداد تقابلگرایی نکشاند. من بدون شک با چنین نظرگاه و نقدی موافقم، اما گمان میکنم این مقدمهی قابل قبول و حتی ضروری، امروز به دستمایهای برای وهن اساس و بنیان مفهوم سیاست در کشور ما بدل شده است.
وقتی از ضرورت حصول توافق در سیاست سخن میگوییم، به صورت پیشفرض در نظر گرفتهایم که جریانات سیاسی متفاوت، نمایندهی مطالبات، رویکردها و ارزشهای متفاوتی هستند. توافق تنها وقتی معنادار است که به عنوان نقطهی توازنی میان «امکانات» با «اهداف» دیده شود. به همان میزان که نادیده گرفتن «امکانات» و تمرکز متعصبانه بر «اهداف» میتواند سیاست را به ورطهی «حقطلبی انتزاعی» بکشاند، تمرکز بر ضرورت حصول هرگونه «توافق» بدون در نظر گرفتن «اهداف، مقاصد و ارزشها» نیز اصل مسالهی سیاست را بلاموضوع میکند.
مایی که به چشم دیدیم طی ربع قرن گذشته چطور رویای «اصلاحات»، ابتدا به «اعتدال» نزول یافت و سپس تا سر حد «روزنهگشایی» سقوط کرد به خوبی میتوانیم قضاوت کنیم که بیتوجهی به پرنسیبهای سیاسی چطور میتواند اصل موضوع سیاست را به ابتذال بکشاند. کافی است از خود بپرسیم که همین امروز، آن جریانات مدعی نتیجهگرایی از پس سیاست معطوف به توافق کجا ایستادهاند؟ آیا مهرههایی اثرگذار در سطح تغییر سیاستهای کلان کشوری هستند؟ آیا میتوانند جلوی بحرانهای بزرگ داخلی و خارجی را بگیرند؟ آیا در دل جامعه قدرت نفوذ، اثرگذاری و بسیج نیرویی برایشان باقی مانده؟ یا به کل به مهرههایی خنثی، بیاراده و بیاثر در تمامی ساحتهای سیاسی و اجتماعی بدل شدهاند؟
در نقطهی مقابل، این فهم و روش متفاوت میرحسین موسوی از معنا و ساحت سیاست بود که سبب شد در زمانی که منتقدان به ظاهر واقعبینش به ورطهی یک سقوط آزاد سیاسی و اجتماعی افتادهاند، نام او همچنان به عنوان یک وزنهی اثرگذار و ای بسا آیندهساز در سیاست و جامعهی کشور سنگینی کند.
دوم:
در مباحث معطوف به توسعه سیاسی، تعبیری وجود دارد معروف به «جلگهی انتخاب»؛ منظور آنکه هیچ کشوری به تمامی راهها و مسیرهایی که از نظر تئوریک میتوان متصور شد دسترسی ندارد. امکانهای انتخاب پیش روی هر ملت و جامعهای، محدود به ظرفیتهایی است که پیشتر در دل خود فراهم کرده باشد. ما میتوانیم روی کاغذ از الفاظی چون سوسیال دموکراسی، لیبرال دموکراسی، جمهوریخواهی، مشروطهخواهی یا غیره سخن بگوییم، اما این ایدهها تنها زمانی به عنوان یک «امکان واقعی سیاسی» مطرح هستند که یک نیروی واقعی سیاسی بتواند آنها را نمایندگی کند. با چنین مقدمهای، هرچه تنوع جریانات سیاسی یک کشور گستردهتر شود، به نوعی توانایی ذاتی آن کشور برای توسعهی سیاسی افزایش مییابد، چرا که دایرهی امکانات و جلگهی انتخابش گستردهتر و متنوعتر میشود.
حال میتوان دریافت که وقتی یک چهرهی سیاسی یا حتی یک جریان سیاسی وجاهت، اعتبار و آبروی خود را روی منفعتطلبیهای شتابزده و کوتهبینانه قمار میکند و اعتماد عمومی را از بین میبرد، این تنها خودش نیست که متضرر میشود، بلکه با حذف خودش از دایرهی نیروهای اثرگذاری سیاسی و اجتماعی، به کاهش «امکانهای سیاسی جامعه» و در نتیجه سقوط ظرفیتهای توسعهی سیاسی هم دامن زده است.
این مقدمهی به ظاهر نظری، مسالهای است که اتفاقا امروز هر شهروند ایرانی با پوست و گوشت و استخوانش میتواند آن را لمس کند، در تکتک لحظاتی که از خود میپرسد: «برای تغییر مسیر آینده چه گزینههایی وجود دارد؟»
اینجا جایی است که دوست و دشمن، مخالف و موافق ناچار به اعتراف هستند که نام «میرحسین موسوی» همچنان به عنوان یک گزینهی غیرقابل انکار، و در نتیجه یک انتخاب و یک مسیر سیاستورزی پیش روی جامعهی ایرانی قرار دارد، چرا که او بر خلاف بسیاری دیگر حاضر نشد با تکرارهای مداوم راههای شکست خورده، با وجاهت سیاسی خود و اعتماد متقابل اجتماعی بازی کند، و حال میتواند نتیجهی این پایداری را به شکل یک امکان انتخاب، به جلگهی انتخاب سیاسی کشور تقدیم کند و همهی ما را به اندکی گستردهتر شدن ظرفیتهای توسعهی سیاسی کشور امیدوار نگه دارد.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
By: via لینکستان | لینکهای جذاب
نظرات
ارسال یک نظر